سبد خرید

هزارتو

ناشر : علیدسته: , , ,
موجودی: موجود در انبار

309,000 تومان

پاهایم به زمین میخ شده بود. قباد گله را هی کرد سمت جوی که نگاهش به من افتاد.
_ پسرش اومد . . .
مردان از دور جنازه کنار رفتند.
زیر گردنش کبود بود. سیاهی در سفیدی چشمان مرده‌اش گمشده بود.
زن که در حیاط را باز کرد و سرک کشید، حاج عباس به سمتش حمله کرد چادر گُل‌دارش را از سرش کشید. زن جیغ زد و حاجی چادر را روی جسد لخت انداخت.
چادر سفید لکه‌ی سرخ خون را پس داد.
_ بی ناموسی کرده . . .
_ هر کی کُشته ناز شصتش‌اش.
مهران پوزخندی زد و داد زد: بگردید شاید جسد زن هم باشه.
حاج عباس داد زد: زنگ بزنید اورژانس . . . جمع کنید این بساط رو آبرو ریزی نکنید.
قباد گَله را رم داد.
_ جمع کنیم که چی بشه؟ انداختن وسط میدون تا درس عبرت برای بقیه بشه.
مهران دستی توی موهای لخت‌اش کشید و گفت: هی پسر تو نمی‌دونی بابات سر وقت ناموس کی رفته که اینجوری اخته‌اش کردن؟

تعداد:
مقایسه



هزارتو

معرفی کتاب هزارتو:

کاوه و آرزو زندگی ایده آل و عاشقانه‌ای دارند که با رسیدن پیامک‌هایی از یک ناشناس، سنگی به دریاچه‌ی آرام زندگی‌شان پرتاب می‌شود. کاوه عاشقانه آرزو را دوست دارد اما کنجکاوی کشف مخاطب ناشناس او را در یک سراشیبی می‌اندازد. این کنجکاوی به کشف لاله‌ی هجده ساله‌ی دوران جوانی‌اش می‌رسد‌! به روزهایی که در دامنه‌های کوه پشت روستا با لاله برای آینده نقشه می‌کشیدند اما تصویری که کاوه از دریچه‌ی سقف تعویض روغنی پدرش می‌بیند، باعث می‌شود سر به بیابان بگذارد و در نهایت همراه مادر و خواهرش چشم به روی التماس‌های لاله هجده ساله ببندد و او را ترک کند. و حالا که چند سال گذشته و کاوه در کنار آرزو خوشبخت است، عشق زنده به گور شده برگشته و جواب سوال هایش را می خواهد.

قسمتی از کتاب هزارتو:

پاهایم به زمین میخ شده بود. قباد گله را هی کرد سمت جوی که نگاهش به من افتاد.
_ پسرش اومد . . .
مردان از دور جنازه کنار رفتند.
زیر گردنش کبود بود. سیاهی در سفیدی چشمان مرده‌اش گمشده بود.
زن که در حیاط را باز کرد و سرک کشید، حاج عباس به سمتش حمله کرد چادر گُل‌دارش را از سرش کشید. زن جیغ زد و حاجی چادر را روی جسد لخت انداخت.
چادر سفید لکه‌ی سرخ خون را پس داد.
_ بی ناموسی کرده . . .
_ هر کی کُشته ناز شصتش‌اش.
مهران پوزخندی زد و داد زد: بگردید شاید جسد زن هم باشه.
حاج عباس داد زد: زنگ بزنید اورژانس . . . جمع کنید این بساط رو آبرو ریزی نکنید.
قباد گَله را رم داد.
_ جمع کنیم که چی بشه؟ انداختن وسط میدون تا درس عبرت برای بقیه بشه.
مهران دستی توی موهای لخت‌اش کشید و گفت: هی پسر تو نمی‌دونی بابات سر وقت ناموس کی رفته که اینجوری اخته‌اش کردن؟

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1401

تعداد صفحات

883

زبان

موضوع

,

شابک

9789641936909

وزن

860

جنس کاغذ

,

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “هزارتو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...