ناطور شب
درباره نویسنده لوییز اردریک:
لوییز اردریک (Louise Erdrich) نویسنده کتاب ناطور شب، (متولد 7 جون 1954 در مینهسوتا) با نام کامل کارن لوییز اردریک نویسندهی شانزده رمان، چندین جلد کتاب شعر، کتابهای کودکان و کتاب خاطراتش دربارهی زود مادر شدن است. رمانهای او برندهی جایزه کتاب ملی آمریکا و جایزهی حلقهی منتقدان کتاب آمریکا (دو بار) شدهاند. لوییز اردریک در سال 2021 بهخاطر نوشتن کتاب «ناطور شب» برندهی جایزهی پولیتزر شد. او همچنین جایزهی کتابخانهی کنگره در بخش داستان آمریکایی و جایزهی ارزشمند پن/ سال بلو را نیز از آن خود کرده است. اردریک جایزهی صلح ادبی دیتون را نیز در مجموعهی افتخارات خود دارد. لوییز اردیک، عضو قبیلهی چیپوا کوهستان لاکپشت، بههمراه دخترانش در مینهسوتا زندگی میکند و صاحب کتابفروشی کوچک و مستقل بیرچبارک است.
درباره کتاب ناطور شب:
نیویورک تایمز:«لوئیز اردریک حماسهای مقتدرانه را ارائه میدهد که در هر صفحه دلیل و گواه برای آن میآورد… از اینکه به ما اجازۀ ورود به این دنیا را داده است، سپاسگزاریم… قبیلۀ کوه لاکپشت تأثیر بسزا و عمیقی بر من گذاشتند، دلم برای شخصیتهای این کتاب تنگ میشود گویی افراد واقعی بودند که آنها را میشناختم. در این عصر نهایی مدرن که به ما حمله میکند، این کتاب همچون فراخوانی برای «آماده باش» است. فراخوانی برای انسانیت. ضیافتی که مردم گرسنه برای ما فراهم کردند.»
واشنگتن پست:«لوئیز اردریک با رمان ناطور شب، دوباره نبوغ خود را کشف میکند… چنین داستانهای پرنقشونگاری مهروامضای حرفه ادبی اردریک است، اما او بهقدری زیبا این کار را انجام میدهد که آدمی را وسوسه میکند تا به وجود چشمگیر آن توجه نکند… این زاویه دید راوی وسیعتر است و از گفتگوی ظریف با خود، به کل جامعه میرسد. با دنبال کردن خط سیر ماجرایی پررمزوراز در داستان اردریک به موضوعی بنیادیتر و انسانیتر میرسیم. همانند شخصیتهای داستان، ما گاهی در وجود خودمان میبینیم همانطور که آنها با وجود قلب شسکتهشان میخندند، ما نیز بههمان شیوه ناامیدانه میخندیم.»
این کتاب بر اساس زندگی خارقالعادهی پدربزرگ نویسندهی کتاب، لوییز اردریک، برندهی جایزهی کتاب ملی امریکا نوشته شده است. توماس وازهشک که بهعنوان نگهبان شب یک کارخانه کار میکرد، توانست مانع از سلب مالکیت زمینهای سرخپوستهای داکوتای شمالی توسط دولت ایالاتمتحده شود. این رمان حیرتانگیز به اکتشاف درونمایههایی مانند عشق و مرگ میپردازد و با طنزی زیرکانه به اعماق احساسات انسانها نقب میزند.
در کتاب «ناطور شب»، لوئیز اردریک دنیایی خیالی را پیش چشم ما ترسیم میکند که مملو از شخصیتهای بهیادماندنی است، شخصیتهایی که مجبورند با بدترین و بهترین غرایز بشری گلاویز شوند. او با به تصویر کشیدن عشق و زندگی، هوس و جاهطلبی، هوش و مهارت شخصیتهایش توانسته داستانی حیرتانگیز را برای خوانندگانش خلق کند.
قسمتی از کتاب ناطور شب:
روزی، ساعتی، پاتریس دلش یک روش دقیق میخواست برای فهمیدن زمان. چون زمان در خانهی آنها وجود نداشت. یا، خبر داشتن از زمان، آن طور که در مدرسه یا محل کار مرسوم بود، در خانهشان وجود نداشت. یک ساعت شماطهدار قهوهای کوچک روی چهارپایهی کنار تختش قرار داشت، اما آن در هر ساعت پنج دقیقه عقب میماند. وقتی ساعت را تنظیم میکرد، باید این پنج دقیقه را جبران میکرد و اگر یک بار فراموش میکرد که ساعت را کوک کند، همهچیز را از دست میداد. شغلش نیز به این بستگی داشت که میتوانست بهموقع سوار ماشین شود و خود را به کارخانه برساند.
رساندن خود دوریس و ولنتاین. خانوادهاش یک ماشین قدیمی نداشتند که بخواهند تعمیرش کنند. یا حتی یک اسب پیر و مریض که او بتواند سوارش شود. از خانهشان تا بزرگراهی که اتوبوس از آن دو بار در روز رد میشد، کیلومترها فاصله بود. اگر نمیتوانست سواری بگیرد، باید سیزده مایل را در یک جادهخاکی طی میکرد. او نمیتوانست مریض شود. چون اگر مریض میشد، تلفنی در کار نبود که خبر بیماریاش را به کسی اطلاع بدهد. اخراج میشد و بعد زندگی دوباره به نقطهی صفر برمیگشت.
بعضی وقتها پاتریس حس میکرد مثل یک چادر پوستی روی یک تیر کشیده میشود. سعی میکرد فراموش کند که بهراحتی ممکن بود از بین برود. یا اینکه پدرش به چه راحتی میتوانست زندگی همهی آنها را نابود کند. این حس که به او میگفت او تنها مانع بین خانوادهاش و مصیبت و بلا بود، چیز تازهای نبود، اما از وقتی که سر کار رفته بود، خانوادهاش راه درازی را پیموده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.