بیان (زیباشناسی سخن پارسی 1)
درباره نویسنده میرجلال الدین کزازی:
میرجلالالدین کزازی نویسنده کتاب بیان، (زادهٔ ۲۸ دی ۱۳۲۷ در کرمانشاه) استاد دانشگاه، شاعر، نویسنده، مترجم، شاهنامهپژوه و ادیبِ ایرانی است. او از چهرههای ماندگار فرهنگ و ادب ایران در پنجمین همایش چهرههای ماندگار به سال ۱۳۸۴ است. وی مشهور به بهرهگیری از واژههای پارسی سره در نوشتهها و گفتار خود است. کزّازی عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی است.
کزّازی در دانشکدهٔ ادبیات فارسی و علوم انسانی دانشگاه تهران دورههای گوناگون آموزشی را سپری کرد. وی در سال ۱۳۵۱ خورشیدی مدرک کارشناسی در رشتهٔ زبان و ادب فارسی از دانشگاه تهران را به دست آورد و به سال ۱۳۷۱، پایاننامهٔ دکترای خود را با نام نمادشناسی در شاهنامه نوشت.
وی عضو هیئت علمی در دانشکدهٔ ادبیات فارسی و زبانهای خارجی وابسته به دانشگاه علامه طباطبایی بود. او افزونبر زبان فرانسوی که از سالیان خُردی با آن آشنایی یافتهاست، با زبانهای اسپانیایی و آلمانی و انگلیسی نیز آشناست و تاکنون دهها کتاب و نزدیک به سیصد مقاله نوشتهاست و در همایشها و بزمهای علمی و فرهنگی بسیاری در ایران و کشورهای دیگر سخنرانی کردهاست.
دکتر کزّازی علاوه بر فعالیت تخصصی و دانشگاهی خود، در نهادها و مؤسساتی چون بنیاد فردوسی، پژوهشکدهٔ فرهنگ و هنر اسلامی، آکادمی علم و… به تربیت دانشپژوهان و علاقهمندان به فرهنگ و ادب فارسی میپردازد.
درباره کتاب بیان:
“زیباشناسی سخن پارسی” مجموعه کتاب سه جلدی است که توسط میر جلال الدین کزازی تالیف شده است. این کتاب با ارزش را نشر مرکز منتشر کرده است. در این سه جلدی نویسنده تلاش کرده است به سه قلمرو اصلی سخن پارسی بپردازد. بنابراین این سه جلد در کنار یکدیگر یک کل را میسازند و یکی بدون در نظر گرفتن محتوای دیگری ناقص میماند. این اثر مورد توجه بسیاری از پژوهشگران در حوزه زیبایی شناسی قرار گرفته است و در نوع خود منحصر بفرد است. این پژوهش که توسط میر جلال الدین کزازی صورت گرفته است میتواند به عنوان یک منبع معتبر مورد استفاده دانشجویان و علاقه مندان به این حوزه قرار گیرد.
بیشک این کتاب سهم بزرگی در ساختن پیشینه پژوهشهای آینده در زمینه زیبایی شناسی زبان خواهد داشت و بی شک نمی تواند نقش آن را نادیده گرفت. هر یک از کتابهای آن به بررسی یکی از سه قلمرو اصلی زیباشناسی سخن، بیان و معانی و بدیع، میپردازد.
قسمتی از کتاب بیان:
سخنور جانی تازه در کالبدی آشنا که زبان است در میدمد، درست است که واژگان در ادب کمابیش همانهاست که در زبان نیز به کار گرفته میشود، اما درونمایههای هنری، شور و تپندگی، انگیزندگی، در آن دو یکی نیست. به سخنی دیگر، ادب زبانی است که شورانگیز شده است. پیام ادب فزونتر و فراتر از آن است که تنها پیامی برای سر بماند؛ راهی به دل نیز میجوید. تنها سر را نمیآموزد؛ دل را نیز بر میافروزد. ادب زبانی است که جادوی هنر آن را شگفت و شیرین و شورانگیز کرده است. در این هنگام، زبان دیگر زبان نیست؛ پدیدهای هنری است.
هر آنچه دربارهی هنر میاندیشیم و میدانیم، هر آنچه شایسته یا بایستهی هنر است، در زبان، زبانی که به قلمرو جادویی ادب رسیده است نیز راست میآید و رواست. سخنور، چونان هنرمندی آفریننده، بهرهای دیگر از زبان میبرد، آن بهرهای نیست که ما در گفتهها یا نوشتههای روزانهی خویش از آن میبریم. سخنور تنها نمیخواهد به یاری زبان اندیشهای را از ذهنی به ذهن دیگر برساند. او تنها در پی آن نیست که به یاری همزبانی، به هم اندیشی برسد؛ آنچه او میخواهد همدلی است. اندیشههایی که تنها در سر میمانند و راهی به دل نمیگشایند، در چشم او چندان ارجی ندارند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.