کینز و هایک
درباره نویسنده نیکلاس وپشات:
نیکلاس وپشات (Nicholas Wapshott) نویسنده کتاب کینز و هایک، نویسنده، روزنامه نگار و زندگی نامه نویس بریتانیایی و آمریکایی است. او با کار بر روی اسکاتلندی، تایمز، آبزرور و ساندی تلگراف، سردبیر ملی و خارجی نیویورک سان، بخشی از تیم راهاندازی دیلی بیست، مدیر تحریریه وبسایت اپرا وینفری oprah.com بود. و اکنون سردبیر بین المللی نیوزویک است.
درباره کتاب کینز و هایک:
بزرگترین مباحثۀ تاریخ علم اقتصاد با درخواستی ساده برای یک کتاب شروع شد. در هفتههای اول سال ،۱۹۲۷ فردریش هایک، اقتصاددان جوان به جان مینارد کینز در کینگز کالج کمبریج در انگلیس نامهای نوشت و خواهان کتابی اقتصادی شد که پنجاه سال قبل فرانسیس ایسیدرو اجورث با عنوانی عجیب و غریب نوشته بود: روحیات ریاضی! کینز یک خط روی کارت پستال ساده نوشت: «متأسفم که باید بگویم روحیات ریاضی را در کتابخانهام ندارم.» چرا هایک، اقتصاددانی ناشناخته و کم تجربه، به کینز که شاید در آن زمان مشهورترین اقتصاددان جهان بود نامه نوشت؟
برای کینز درخواست هایک فقط یکی دیگر از نامههای صندوق پستی شلوغش بود. اعجوبۀ اقتصاد کمبریج هیچ سندی از درخواست هایک را نگه نداشت گرچه کاملا ملتفت نقشی بود که از رهگذر رویکرد جسورانهاش به مطالعه اقتصادی سیاسی برای اخلافش ایفا میکرد و همین سبب شده بود هر یادداشت ناخوانا یا هر نامۀ قدیمی را نگه دارد. مقالات او که پس از مرگش انتشار یافت، حتی وقتی ویرایش شد، سیزده جلد کامل بود. در همین حال، هایک که آن زمان علیالظاهر به طور کامل از اهمیت درخواستش آگاه بود،پاسخ سادۀ کینز را نگه داشت و آن را برای شصت و پنج سال بعد چونان یک یادگاری شخصی و غنیمت حرفهای حفظ کرد.
قسمتی از کتاب کینز و هایک:
پدرش، آگوست، پزشک و مُدرس پارهوقت دانشگاه بود که هرگز بر احساس شکستش در دستنیافتن به موقعیت یک استاد تماموقت غلبه نکرد. او با تدریس پارهوقت در رشتهٔ گیاهشناسی در دانشگاه وین خودش را تسلی میداد. همانند خاندان کینز، دانشگاه در خانوادهٔ هایک نفوذ داشت. پدر آگوست، گوستاو، معلم علوم طبیعی دبیرستان بود و پدرخواندهاش، فرانز فون جوراشک، یکی از مشهورترین اقتصاددانان اتریش بود. جاهطلبی عقیمماندهٔ آگوست ظاهراً به فردریش منتقل شده بود. با این هدف وارد خدمت نظامی شد که هر چه زودتر با ایجاد صلح، مدرس دانشگاه شود. بهیاد میآورد که «من بدون هیچ برداشت روشنی از کاری که میخواستم انجام دهم، با این ایده بزرگ شدم که چیزی بالاتر از این در زندگی نیست که استاد دانشگاه بشوی. … حتی فکر میکردم روانپزشک شوم.»
برخلاف کینز که در تحصیلاتش پیشرفت میکرد، هایک دانشآموزی ضعیف بود که دو بار از مدرسه اخراج شد. به قراری که خودش اعتراف میکند: «به دلیل اینکه با معلمانم مشکلاتی داشتم. آنها از ترکیب توانایی آشکار و تنبلی و فقدان علاقهای که من نشان میدادم خشمگین میشدند، اخراج شدم … مرتباً تکالیفم را انجام نمیدادم و در این فکر بودم که با نمرهٔ ناپلئونی قبول شوم.» هایک با آرامشخاطر زیاد کشف کرد که هوش عادیاش او را در کنار بهترین افسران همکلاسیاش قرار میدهد. وی بهخاطر میآورد: «در پرتو فقدان هرگونه شایستگی طبیعی خاص و حتی در پرتو یک خامدستی مشخص، در میان فهرست پنج یا شش نفره از میان هفتاد یا هشتاد نفر از دانشجویان دانشکدهٔ افسری قرار گرفتم.»
تا زمان تکمیل دورهٔ آموزشی او، جنگ وارد سال آخر شد که هایک آن سال را در مرز ایتالیا در نقش افسر مخابرات گذراند. زندگی او دستکم چهار بار درمعرض خطر قرار گرفت. یکبار خمپاره جمجمهٔ سرش را شکست. یکبار دیگر، بیمقدمه با تفنگ به یک ماشین یوگوسلاو هجوم برد که بهشکلی مضحک آن را چون «یک تجربهٔ ناخوشآیند» توصیف میکرد. تقریباً خودش را دار زد وقتی چتر نجاتش را بیرون از یک بالون دیدبانی باز میکرد و هنوز گوشی تلفن دستش بود و در یک هواپیمای دیدبانی بود که یک جنگندهٔ ایتالیایی به آن حمله کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.