پرونده خاکستری
قسمتی از کتاب پرونده خاکستری:
دختر جوان در حالی که قهوهاش را جرعه جرعه و آرام میخورد به پیشنهاد مردی که روبهرویش نشسته بود فکر میکرد.
مرد از چهره متفکر دختر خندهاش گرفت و برای بیرون آمدن دختر از فکر شروع به گرفتن ضرب آهنگی روی میز کرد. دختر از افکاری که در آنها غرق شده بود بیرون آمد و با لبخند آرام و ملیحی به مردی که روبهرویش بود نگاهی انداخت. مرد با نگاهی کلافه و دلسوزانه به دختر نگاه کرد.
اگه هنوز تردید داری بیشتر فکر کن. دختر در حالی که لبخند را از روی لبانش جمع میکرد آخرین جرعه را هم نوشید و فنجان قهوه را روی میز گذاشت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.