سبد خرید

ملکه شهر

ناشر : آداشدسته: , , ,
موجودی: موجود در انبار

190,000 تومان

هر بار که از خیابان می‌گذشتم و تو را می‌دیدم تمام وجودم صدایت می‌زد کاش بیایی و بگویی تو هم بی‌قرار منی!
خواستن تو قشنگ‌ترین اتفاق زندگی‌ام بود.
امیدم این بود که تو برای همیشه می‌آیی به خانه‌ام و ماندگار می‌شوی.
صدها شمع نذر سقاخانه‌ی محله‌مان کردم و تو را از خدا خواستم.
عاقبت آمدی اما برای من یك غریبه شدی.
یک عشق ممنوعه!
من باید می‌رفتم.
و بهایش هرچه بود می‌دادم تا شعله‌های عشقم زندگی من و تو را نسوزاند.

تعداد:
مقایسه



ملکه شهر

درباره نویسنده رویا جعفری نژاد:

رویا جعفری‌نژاد نویسنده کتاب ملکه شهر، متولد 1365 در تهران است.

درباره کتاب ملکه شهر:

ملكه‌ي شهر، داستان واقعي زنی است كه زندگيش از سالهاي جوانی تا به امروز را روايت مي‌كند. ملكه قصه‌ی دختری است که عاشق پسر هم‌محله‌اي خود به نام امير شده و تمام فكرش درگیر عشق اوست. مادر امير براي خواستگاري به خانه‌ی آنها ميرود اما نه براي ملكه بلكه براي خواهر كوچيكترش که امیر عاشق اوست. و اين تازه شروع ماجراست.

قسمتی از کتاب ملکه شهر:

ملیحه ناچار تشک را برداشت و به سختی پایین برد. سر جایم نشستم. خدایا باورم نمی شد که آن تشک ها امشب قسمت من و امیر شده بودند. این یک نشانه نبود؟ حالا من امشب را با فکر اینکه امیر هم روی همچین تشکی خوابیده صبح می کنم!

آن شب ملیحه و نیره و مامان تا خود صبح حرف زدند و غیبت کردند. همه را مسخره کردند و خندیدند اما من غرق در افکار خودم بودم. پتو را کشیدم روی سرم و بالاخره زودتر از آنها خوابم برد و در نتیجه زودتر از همه هم بیدار شدم. وقتی از پله ها رفتم پایین از شیشه ی بالای در سرک کشیدم توی اتاق و دیدم که مردها هنوز خوابند. رفتم دستشویی و بعد به عادت هر روز رفتم زیر سماور را روشن کردم و زنبیل را برداشتم بروم نان بخرم. کاری که وظیفه ی هر روزم بود. نسیم خنکی که می خورد به صورتم حالم را حسابی خوب می کرد. صف نانوایی هم از شانس من خلوت بود. زود نان و کمی پنیر تبریزی و خامه خریدم.

امیر مهمان خانه مان بود و دلم می خواست بهترین صبحانه را برایش بچینم. باید می دید من چه کدبانویی هستم. وقتی رسیدم خانه در را باز کردم و داخل رفتم. امیر و ملیحه کنار هم لب حوض نشسته بودند و دستانشان توی دستان هم قفل شده بود و داشتند در گوش هم پچ پچ می کردند. با دیدن من امیر فورا از جایش بلند شد و سلام کرد. جواب سلامش را با لبخند دادم. امیر گفت: شما چرا زحمت کشیدین؟ می گفتین من می رفتم می خریدم.

گفتم: آخه خواب بودین.

ملیحه گفت: وا، این حرفا چیه امیرجان؟ این کار هر روزشه عزیزم. بیا بریم تو اتاق تا صبحونه آماده شه. نیمرو هم بزن آبجی.

تا خواستند بروند توی اتاق گفتم: ملیحه خانوم کجا؟ دیگه سفره ی صبحونه و نیمرو درست کردن با شما.

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1401

تعداد صفحات

430

زبان

موضوع

,

شابک

9786227355215

وزن

480

جنس کاغذ

,

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “ملکه شهر”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...