سبد خرید

مرا فریاد کن

ناشر : علیدسته: , , ,
موجودی: ناموجود

315,000 تومان

ديگر حس بلند شدن نداشت. دلش ‌مي‌خواست بخوابد. پلك زد. ولي با باز كردن چشم‌هايش يك جفت صندل مردانه مقابل چشمانش ظاهر شد. پوزخند زد. ناجي امشبش هم از راه رسيده بود. زانوي مرد را ديد كه روي شن‌هاي تيره نشست و دست گرمي كه روي گردنش قرار گرفت. صداي مرد توي فرياد موج‌هاي بي‌امان دريا گم شد:

ـ آلاله!

او را مي‌شناخت؟ مغزش قدرت تحليل نداشت. دلش مي‌خواست دهان باز كند و بگويد زنده است. ولي حالش را نداشت. پلك‌هايش را بست و گذاشت دست‌هاي گرم صندل پوش آشنا او را با خودش ببرد.

ناموجود

می‌توانید ایمیل خود را وارد کنید تا از موجود شدن این محصول بصورت خودکار آگاه گردید.

مقایسه




مرا فریاد کن

معرفی کتاب مرا فریاد کن:

آلاله نواب همه چیز دارد. زیبایی ثروت، اعتبار حتی شهرت. پوسته ظاهری و پر از غرور او حسادت همه را برمی‌انگیزد. ولی تنها یک نفر آلاله واقعی را می‌شناسد و از راز پنهان زندگی او خبر دارد. یک نفر که می‌خواهد آلاله واقعی را از پوسته سختی که خودخواسته به دور خود تنیده است بیرون بکشد و به او عشق و زندگی واقعی را هدیه بدهد ولی با آشکار شدن راز آلاله همه چیز از کنترل خارج می‌شود.

قسمتی از کتاب مرا فریاد کن:

ده نشده بود که برگشت خانه. جلوی در پارکینگ که متوقف شد، توی پیاده روی جلوی در بهزاد را دید که عصبی قدم می زد و سیگار می‌کشید. با اخم در ماشین را باز کرد و پیاده شد و مستقیم به سمت او رفت. بهزاد با دیدن او سیگارش را روی زمین انداخت و به سمتش رفت:

-میشه صداش کنی بیاد؟

آلاله نمی‌توانست بهزاد را عوض کند. به دلیلی که خودش هم نمی‌دانست همیشه با او بد بود. با اینکه او زیاد کاری به کارش نداشت ولی بهزاد همیشه خصمانه به او نگاه می کرد.

-بهت خبر ندادم که ره بیفتی بیای اینجا.

-بابا زنمه می‌خوام ببینمش.

-زنت نمی‌خواست بدونی. ولی من دیدم زنگ می‌زنی گفتم نگران میشی خبر دادم بهت… بهزاد دست هایش را بالا برد و گفت:

-اوکی… مرسی که خبر دادی ولی صداش کن باید بریم… آلاله اخمش را پر رنگتر کرد و گفت:

-نمی‌شنوی گفتم نمی خواد چند روز ببینتت. بهزاد هم صدایش را بالاتر برد:

-اگر تو دست از سرش برداری می خواد… آلاله سکوت کرد و پوزخند زد و عقب کشید:

-خیلی بچه ای.

و به سمت ماشینش رفت و گفت:

-من نمی گم.

و سوار ماشین شد و ماشینش را توی پارکینگ برد و بعد هم در خانه را برای بهزاد باز کرد و به او که به دیوار تکیه داده بود و به زمین خیره شده بود گفت:

-اگر می‌خوای خودت بیا بهش بگو. و در را باز گذاشت و رفت. جلوی ساختمان رسیده بود که صدای بسته شدن دروازه اصلی را شنید. سری تکان داد و وارد خانه شد. ساناز روی کاناپه رو به روی تلوزیون نشسته بود و فقط به آن زل زده بود. حتی متوجه آمدن آلاله نشد…

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1401

تعداد صفحات

958

زبان

موضوع

,

شابک

9789641932772

وزن

910

جنس کاغذ

,

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مرا فریاد کن”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...