سبد خرید

عاصی

ناشر : علیدسته: , , ,
موجودی: 1 موجود در انبار

382,000 تومان

قلبش ذره ذره مي‌لرزيد و فرو مي‌ريخت. مي‌ترسيد زار بزند كه ديگر كار از كار گذشته… كه ديگر هيچ‌كاري از دست قلبش ذره ذره مي‌لرزيد و فرو مي‌ريخت. مي‌ترسيد زار بزند كه ديگر كار از كار گذشته… كه ديگر هيچ‌كاري از دست كسي ساخته نيست. حتي از باد مي‌ترسيد مبادا راز سياهش را توي هوا جار بزند.
ـ پولو مي‌دم ببر بده دكتر… خواستي خودمم باهات ميام. نمي‌ذارم كسي فكر كنه بي سروصاحبي… مثل كوه پشتتم ترنج…
اشك آرام آرام روي گونه‌هايش لغزيد و تا امتداد چانه‌اش شره كرد.
ـ اون‌بار نذاشتي حرف بزنم اما… براي دل خودمم كه شده مي‌خوام تكرار كنم چقدر برام عزيزي… در دل ناله زد «نگو محمد… به‌خاطر خدا نگو…»
ـ نو هم‌بازي قشنگ‌ترين روزاي عمرمي ترنج… اگر بگم خود خود عمرمي دروغ نگفتم به بزرگي خدا قسم!
به رخت‌خواب ترنج نزديك شد. سر دخترك آن‌قدر پايين بود كه فقط شالي كه روي سرش پيدا بود را مي‌ديد. به دست‌هايش كه هنوز زير ضخامت پتو مي‌لرزيد زل زد و دستش را پيش برد. آرام روي دست‌هاي او گذاشت. از روي همان پتو… ولي ترنج گرماي امن دست‌هاي مردانه‌اش را حس كرد. تمام وجودش نبض بود و درد. نبض بود و بي‌قراري… عذاب لحظه‌هاي بي‌جبران… خيره به دست محمد سر بلند كرد.
ـ من دوستت دارم ترنج… درد تو درد منه.
ـ محمد…

1 عدد در انبار

مقایسه



عاصی

معرفی کتاب عاصی:

قصه با به هوش آمدن ترنج شریفی در آپارتمانی غریبه و وضعیتی ناخوشایند آغاز می‌شود. فرستادن نامه‌ای اشتباهی به داریوش نیکان، تبعیدی سال‌های جنگ را بعد از بیست سال به ایران برمی‌گرداند و با این حضور نابهنگام، رازهایی از گذشته برملا می‌شود و پای افرادی را به زندگی دختر سرایداری مجتمع یاس باز می‌کند که مسیر سرنوشتش را به کل تغییر می‌دهد .
با سرقت چک و هم دستی ناجوانمردانه‌ی تورج، برادر معتاد ترنج برای بی‌عفت کردن او باعث فرارش از خانه می‌شود و شرایط را برایش سخت تر می‌کند اما در میان تندباد حوادث ، حریم امن و غیرمنتظره‌ی مردی از جنس عشق با لحظه‌های سیاه زندگی دخترک گره می‌خورد تا….

قسمتی از کتاب عاصی:

پلک‌هایش را به زحمت باز کرد. گلویش می‌سوخت. کمی طول کشید تا موقعیت فعلی‌اش را تشخیص بدهد. فضای اطرافش ادامه‌ی کابوسی بود که تصور می‌کرد هیچ وقت تمام نخواهد شد. هنوز آنجا بود. با پاهای خودش به آنجا امده بود… با دیدن لباس‌هایش که کف اتاق افتاده بود قلبش لرزید. لرز که نه … بلکه سوخت. مثل سوزشی که در تمام وجودش حس می‌کرد. سرچشمه‌ی آتش توی سینه‌اش بود. توی قلب… دست‌های لرزانش را به سمت زمین دراز کرد. لباس‌هایش را برداشت و شتابزده پوشید.

سینه‌اش سنگین بود. از درد… از بغض… کیف کهنه‌اش را که گوشه‌ای افتاده بود برداشت و با قدم‌هایی لرزان از اتاق خواب لوکس و زیبایی که مدفن آرزوهایش شده بود بیرون آمد. سرش لبریز از صدا بود. سرشار از فریاد و جیغ‌های سر بُریده. نگاهش را از فضای تلخ خانه گرفت و با قدم‌هایی تند از آپارتمان خارج شد. به محض ورود به خیابان؛ سرما به تن سردش تازیانه کشید. دست‌هایش را زیر بغل زد و به راه افتاد. فقط می‌خواست تن الوده‌اش را از آن محیط دور کند. دور و دورتر…

با توقف اولین تاکسی مقابل پایش؛ محال‌ترین جمله‌ی ممکنی را که هرگز تصور نمی‌کرد با شرایط زندگی‌اش بخواند به زبان آورد: دربست! روی صندلی ماشین مچاله شد. رَدِ نگاه مات و سردش روی تن فضایی که بیرون از پنجره به دنبالش زوزه می‌کشید جا می ماند. انگار حس دیدن نیز در سکون تلخ چشمانش مُرده بود. طنین بهت زده‌ی جیغ‌هایی که کف دست «او» خفه شده بود توی سرش انعکاس می‌یافت . «او» ی لعنتی… یا صدای راننده که با نگاهی خیره و آمیخته به کنجکاو به او زل زده بود به خودش آمد…

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1401

تعداد صفحات

909

زبان

موضوع

,

شابک

9789641936510

وزن

870

جنس کاغذ

,

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “عاصی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...