سبد خرید

سودازده

ناشر : آراسباندسته: , , ,
موجودی: 1 موجود در انبار

320,000 تومان

سودازده، روایت زندگی دو خواهر که سایه شوم کینه‌های مادرشان، آن‌ها را به سمت آینده‌ای تلخ و تباه سوق می‌دهد.

با ازدواج شاپرک، خواهر بزرگتر و اتفاقاتی که در زندگی‌اش رخ می‌دهد، او بهم ریختگی زندگی خودش را از چشم خواهر کوچکترش به اسم آهو می‌بیند و آهو به اجبار تن به ازدواج با مردی می‌دهد که …

1 عدد در انبار

مقایسه



سودازده

درباره نویسنده بهاره کریمی:

بهاره کریمی نویسنده کتاب سودازده، متولد 1367 است.

درباره کتاب سودازده:

کتاب سودازده داستان دو خواهر به نام های شاپرک (خواهر بزرگ تر) و آهو (خواهر کوچک) را روایت می کند. سودازده داستان روزگار این دو خواهر است که زندگی پر از کینه و حسرت مادرشان بر حال و هوای آنها سایه افکنده و آنها را به سوی آینده ای دردناک و تلخ سوق می دهد. داستان با خرید آهو از یک بوتیک آغاز می شود. آهو با دیدن چهره ی زیبای فروشنده، دل در گروی او می سپارد و یک دل نه صد دل عاشق و شیفته اش می شود به طوری که یک ثانیه هم چهره ی پسر از مقابل چشمانش دور نمی شود…

قسمتی از کتاب سودازده:

خانواده کارن همراه عروس و داماد به خانه ما آمدند. مادرم گل بزرگی سفارش داده بود. میوه، ارکست و خیلی چیزهای دیگر که برای یک شب به یادماندنی لازم بود. مادرم عادت بدی داشت، دوست نداشت هیچ وقت در هیچ مراسمی و در هیچ کاری کوتاهی کند یا کم و کسری داشته باشد، به همین خاطر تا می‌توانست سنگ تمام گذاشته بود.

وسوسه ی کشنده پیامک و صحبت با سیامک لحظه ای رهایم نکرد. سریع داخل اتاقم رفتم، با دستپاچگی و نفس تنگی از سر عشق به سیامک، گوشی را از کیفم بیرون کشیدم. با ترسی که مبادا کسی وارد اتاق شود سریع پیام دادم «سلام.» کمی که گذشت به سمت پذیرایی رفتم.

نگاهش کردم، کناری ایستاده بود و آهسته دست می زد. کتایون مجلس را دستش گرفته بود و می رقصید. مادرش هم کنارش به آرامی اندامش را بالا و پایین می انداخت. کتایون تا مرا دید دستانم را گرفت. خجالت می کشیدم، اما به اجبار شروع به رقصیدن کردم. دور خودم چرخیدم سعی کردم اصلا نگاهم به نگاه های سیامک نیفتد. خجالت می کشیدم وقتی یاد نگاهش در مغازه می افتادم؛ وقتی لباس می خریدم. یاد حرف شاپرک افتادم «خیلی موذی و هیزه». همانطور که می رقصیدم با خودم گفتم: «وای خدا اگه یه روز بفهمم با هزار تا دختر دوست بوده، بفهمم حتی همین مزاحمش رو هم به سخره گرفته، داغون می‌شم.»

من به مسائل پیش پا افتاده ای فکر می کردم که از اتفاقاتی که قرار بود بیفتد خیلی دور بودند! با خودم گفتم: «آخه مگه چی شده؟ مگه سیامک بهت پیشنهاد رفاقت داده؟ یا اصلا مگه از تو خوشش میاد که از الان فکرت درگیرشه.» به نفس افتادم، کمی عقب رفتم و کناری ایستادم. قلبم شروع به تند تپیدن کرد. نمی خواستم مراسم شاپرک به هم بخورد. خیلی آهسته به طرف حیاط رفتم تا نفسی تازه کنم. دوباره حالم بد شده بود، قلبم خودش را از سینه به بیرون پرت می کرد. لب هایم خشک شده بودند، در را که باز کردم دستم را روی قفسه سینه ام گذاشتم.

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1401

تعداد صفحات

468

زبان

موضوع

,

شابک

9786227945911

وزن

410

جنس کاغذ

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “سودازده”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...