خانوم
درباره نویسنده مسعود بهنود:
مسعود بهنود نویسنده کتاب خانوم، (زاده ۲۸ مرداد ۱۳۲۵) نویسنده و روزنامهنگار و فیلمساز ایرانی است و آثاری در زمینهٔ سیاست و تاریخ معاصر ایران نگاشتهاست. بهنود بهعنوان یک روزنامهنگار در روزنامههای متفاوتی کار کردهاست. وی جزو معدود افرادی است که در دو نظام متفاوت در سطح بالایی اجازه قلمزنی داشتهاست. وی در دوران حکومت پهلوی سردبیر روزنامه سراسری آیندگان (یکی از سه روزنامه اصلی کشور به همراه کیهان و اطلاعات) بود و در دوره حکومت جمهوری اسلامی نیز سردبیر مجله تهران مصور و نویسنده نشریه آدینه بودهاست.
بهنود طبق ادعای خودش، اولین کسی است که تصویر روحالله خمینی را در تلویزیون ایران در برنامه زندهای در روز پیش از تظاهرات ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ پخش کردهاست که آخرین برنامه تلویزیونی او بودهاست. وی ادعا کرده است که در نتیجه این برنامه تلویزیونی بهشتی از نوفللوشاتو با وی تماس گرفته و از او تشکر کردهاست. در ماجرای اتوبوس ارمنستان از جملهٔ مسافران آن اتوبوس بود. وی بازیگر و نویسنده فیلم خانه عنکبوت بوده است.
درباره کتاب خانوم:
دوران کودکی او برابر است با حوادث اواخر دوران قاجار و خلع محمدعلی شاه و احمدشاه از سلطنت ایران … خانوم در ایام کودکی تحت تأثیر خاله کوچک خود، نزهت که دختری باسواد و روشنفکر است، از مسائل مملکت و محدودیتهای زنان آگاهی یافته و نزهت را راهنمای خود قرار داده است … در این میان که خانوم نامزد احمد میرزا ولیعهد است؛ اوضاع مملکت به هم ریخته، محمدعلی شاه از سلطنت خلع شده و قصد فرار دارد.
پدر خانوم به دنبال خواستگاری از نزهت و شنیدن جواب رد از او به خاطر انتقام گرفتن از وی، او و خانوم را مورد آسیب قرار می دهد … این حادثه خودکشی نزهت را به دنبال دارد و در پی آن مادر خانوم برای اینکه او را برای همیشه از دسترس خان (پدر خانوم) دور بدارد، او را به خانواده سلطنتی می سپارد که با خود به ادسا ببرند و ملکه ایران حفاظت از او را به عهده می گیرد … خانوم طی سال های متمادی خارج از ایران در ادسا یا بادکوبه تحت حمایت این خانواده زندگی می کند و سرانجام در بادکوبه به همسری شاهزاده ای ترک به نام “سعید پاشا” در می آید.
اما این شاهزاده که علاقه ای به خانوم ندارد، در مقابل اعتماد او تمام اموالش را گرفته و تنها و سرگردان در فرانسه رهایش می کند … خانوم پس از طی مراحلی دوباره با خانواده سلطنتی همراه می شود … سرانجام خانوم با فردی آلمانی به نام میشل ازدواج می کند و صاحب دختری به نام مریم می شود؛ اما خوشبختی او دیری نمی پاید؛ زیرا در جریان اشغال فرانسه توسط آلمان و اختلافاتی که بین دو کشور ایجاد می شود، خبر خودکشی شوهرش به او می رسد … خانوم به همراه دخترش مدتی در آلمان زندگی کرده، سپس به ایران باز می گردند …
قسمتی از کتاب خانوم:
دلم میخواست اخبار و ماجراهایی را که از جبهه های جنگ خوانده و شنیده بودم با او مرور کنم. آرزو داشتم از ماجراهای جنگ و دلاوریهایشان بگوید. به خود دلداری می دادم که پرهیز او از شرح حوادث میدان های جنگ از سر فروتنی است ولی گاهی که کلمه ای می گفت من همان را می قاپیدم و بقیه حکایت را در خیال می بافتم. گاه نیز این فکر آزارم می داد که او این همه با عزالدین گفتگو دارد که تمام ناشدنی است ولی با من جز چند کلمه عاشقانه چیزی نمی گوید. باور نداشتم که او به زنها بهائی نمی دهد و من را قابل آن نمی داند که درباره موضوع های جدی حرف بزند و خوشحالم کند. او روشنفکر و تحصیل کرده بود.
نه، این را باور نمیکردم که مانند مردان مشرق زمین باشد و زنها را شایسته مشورت نداند. هر وقت این فکر موذی به سرم می افتاد سعی می کردم با بالا بردن اطلاعات خودم از تاریخ امپراتوری عثمانی و اخبار جنگ، خود را شایسته همسری با یک قهرمان بسازم با این همه در فرصت هایی که دست میداد دوست داشتم از اف بپرسم آیا راست است که سلطان شب و روز به عبادت مشغول است و یونانی ها دارند به استانبول می رسند.
آیا این درست است که می گویند یونانیان مسلمانان را قتل عام میکنند و کمال پاشا بدون کسب اجازه از شاه فرماندهی تمام نیروها را به دست گرفته و فقط اوست که دارد مقاومت می کند. بالاخره می خواستم بدانم که او دلدار من، در کجا می جنگد، افراد تحت فرماندهی او چند نفر هستند. اما تمام این سئوالها بی جواب ماند. سعید پاشا همیشه با عزالدين در گفتگو و پچ پچ و خنده بود. من و نادی هم در روی نیمکتی نشسته بودیم حرفی نمی زدیم. بالاخره هم آن خبر را عزالدين داد که…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.