سایه شدم تا تو بمانی
درباره کتاب سایه شدم تا تو بمانی:
از عمده ترین برجستگی های این رمان که با رمان های عاشقانه ی این روزهای بازار متفاوت است . علاوه بر داستان گیرا و هیجان انگیز عاشقانه ای که خوانندگان را جذب این رمان می کند. پرداختن به زندگی نامه ای حضرت سعدی شیخ اجل، و پرداختن به تجربیات جهانگردی وی است. زیرا سعدی ۳۰ سال از زندگی خود را به جهانگردی پرداخت و نتیجه ی آن دو کتاب ارزشمند بوستان و گلستان شد.
شخصیت های اصلی این رمان هر دو جهانگرد بوده و خوانندگان را در سفرهای جهانگردی با خودشان همراه می کنند.
نویسنده در این رمان تلاش کرده علاوه بر پرداختن به مسایل احساسی و عاشقانه که در بطن جامعه اتفاق افتاده به اداب و رسوم ایرانیان باستان از جمله جشن مهرگان هم بپردازد. همچنین تعدادی از شعرهای برجسته سعدی و زندگی نامه اش برجستگی خاص و منحصر به فردی به این رمان داده است.
برخی از اساتید ادبیات ایران بر این اعتقادند این رمان قرار بوده سایه ای از رمان ملت عشق باشد اما دوشادوش آن پا به عرصه ادبیات ایران گذاشته است.
قسمتی از کتاب سایه شدم تا تو بمانی:
با پولی که بابا برایم فرستاده بود تا مواد غذایی بیشتری بخرم. چند دست مانتو و مقنعه ی خوش رنگ خریداری کردم تا سر کلاس های او بپوشم.
او هم انگار حال مرا داشت. شاید چون من دلم اینگونه می خواست فکر کردم حواسش جمع من است.
با غرور و جذبه وارد کلاس شد و سلام بلندی داد حینی که با دست اشاره می کرد دانشجویان سر جایشان بنشینند نیم نگاهی محتاطانه به کلاس انداخت و وقتی مرا در میز اول سمت خودش دید لبخندی محو زیر پوست صورتش دوید که از چشمان تیزبین و عاشق من دور نماند.
در کانون سینه ام شعله های سرکش عشق شعله ور شد و گونه هایم از داغی قلبم دم به دم سرخ تر شد و ضربان قلبم اوج گرفت.
احساس می کردم دانشجویی که در صندلی بغل دست من نشسته است صدای کوبش قلبم را می شنود و سرخی گونه هایم را می بیند.
وقتی پای تخته رفت تا چیزهایی یادداشت کند با نگاه بیقرارم سرسری سر تا پای او را رصد کردم و قبل از این که سرش را سمت ما بچرخاند سرم را روی جزوه هایم کج کردم تا پیش چشم او دوباره رسوا نشوم.
آنقدر دلتنگ و بیقرارش بودم که اگر ممنوعه ها و خط فاصله ها نبود مثل دختر بچه ها، خودم را در آغوشش رها کرده و گونه های مردانه اش را غرق بوسه می کردم.
اما فقط توانستم با حظ غیرقابل وصفی چشم به سرتاپای او بیاندازم و تمام جزئیات پوشش و رفتارش را در ذهنم حک کنم.
این نگاه های عاشق و آتشین از چشم های تیزبین او دور نماند زیرا وقتی مرا غرق خودش دید اخمی ملایم روی پیشانی اش نشست و چشم هایش را باریک تر کرد. نگاه دقیق و موشکافانه اش به من هشدار داد که اینگونه نگاهش نکنم و حواسم پی درسم باشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.