رامش
قصه اش را شنیده ای؟ می گفتند که عاشق شد! عاشق طعمه اش! نزدیکش شد! بوییدش… بوسیدش! و با دندان گلویش را درید! – کجا میبری منو؟ وای نفسم
دست ظریفش را که در دستان مردانه اش اسیر بود، فشار محکمی داد و در میان حرفش، تنها دندان روی هم سایید.
– آی دستم! چته تو؟ داشتم برای مامانم میرقصیدما! به من چه که پسره خوشش اومده چراغ سبز نشون میده؟ به تو باشه باید یکی از این خورجینای خرای آق بابا رو بپوشم…
با برگشت یکهویی اش به سمتش و دیدن صورت قرمز از خشم کنترل شده اش، حرفش را خورد و صدایش آرام شد: – خب نمی پوشم!
باز دستش کشیده شد و این بار به دنبال قدم های بلند مردانه میدوید! به ماشین رسیدند و در ماشین گل کاری شده اش را که باز کرد، او چشم درشت کرد: بدون عروس کجا؟
بی رحمانه تن دختر را به درون ماشین هل داد و در را که محکم کوبید صدای جیغش از داخل بلند شد و با مشت به پنجره کوبید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.