یک جای امن
درباره نویسنده مرجان شیرمحمدی:
مرجان شیرمحمدی نویسنده کتاب یک جای امن، بازیگر و نویسندهٔ ایرانی و همسر کارگردان ایرانی بهروز افخمی است. او بیست و دوم آذر ماه ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. ازدواج او با بهروز افخمی دومین ازدواج وی میباشد و از ازدواج اول خود پسری به نام ماکان دارد. از ازدواج خود با بهروز افخمی پسری به نام آهیل دارد که متولد کشور کانادا است. از ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۱ زیر نظر آیدین آغداشلو نقاشی را فرا گرفت.
او در سال ۱۳۷۴ وارد کارگاه آزاد بازیگری شد و سپس به مدرسهٔ تئاتر سمندریان رفت. در ۱۳۷۵ وارد عرصهٔ بازیگری شد. از وی دو رمان و دو مجموعه داستان به چاپ رسیدهاست. وی برای اولین کتاب خود برنده جایزه کتاب سال بنیاد گلشیری شد. تا کنون دو فیلم بلند سینمایی از داستانهای او ساخته شدهاست. دیشب باباتو دیدم آیدا به کارگردانی رسول صدرعاملی از داستان «بابای نورا» و آذر، شهدخت، پرویز و دیگران از داستانی به همین نام به کارگردانی بهروز افخمی.
درباره کتاب یک جای امن:
جعفر توزنده جانی نویسنده و منتقد ادبی: «روح و فضای خاص داستانها ساختگی نیست و ماجراها به قدری روان و خودمانی روایت میشوند که لاجرم بر دل مینشینند و احساس رضایت و لذت برمیانگیزند. این مجموعه که دومین اثر این نویسنده جوان است همانند کتاب قبلی او داستان دلدادگیها و دلباختگیها است؛ آدمهای حساس و پراحساسی که درگیر احساسی ناخواسته میشوند؛ احساسی که به علاقه تبدیل میشود و در پایان ناتمام و ناکام میماند.»
این اثر شامل هفت داستان کوتاه به نامهای «خواستگاری»، «مهمان»، «توکا»، «کاروان سرا»، «زیرزمین»، «کافه» و «یک جای امن» است.
قسمتی از کتاب یک جای امن:
سه روز بود آقای نوری بعد از یک هفته مرخصی برگشته بود سر کارش و از محمود آقا خبری نبود. آن روز، طاقت نیاورد و قبل از این که برود درمانگاه، سری به خانهی محمودآقا زد. هیچ کس خانه نبود. زن همسایه از در آمد بیرون و چشمش که به نوری افتاد، گفت «نیستن.»
آقای نوری پرسید «کجان؟»
زن همسایه گفت «نمیدونم. فقط میدونم دو سه روزه نیستن.» بعد، به کیسهی سوغاتیهایی که دست نوری بود نگاه کرد و گفت «از اقوامش هستین؟»
نوری گفت «همکارشونم.» زن همسایه گفت «بیان بهشون میگم. بگم کی اومده بود؟» نوری دیگر راه افتاده بود و حوصلهی سؤال و جواب هم نداشت. تمام طول یک سال گذشته، نوری هر وقت بیکار میشد، مینشست روی صندلی کنار پنجره و به بالکن خانهی روبهرویی نگاه میکرد. از شبی که عروس و دامادی آمدند خانهی بختشان در خانهی روبهرویی، کار…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.