سبد خرید

پیرزن جوانی که خواهر من بود

ناشر : نیماژدسته: , ,
موجودی: 1 موجود در انبار

140,000 تومان

کتاب پیرزن جوانی که خواهر من بود، به مسئله‌ای پرداخته که طاهری کم و بیش در دیگر آثارش آن را مورد توجه قرار داده، موضوع «زوال معصومیت». نویسنده که خود از خاک آبادان برخاسته داستانش را در آبادان خلق می‌کند و از موقعیت چند فرهنگی این سرزمین بهره می‌گیرد تا در قالب روایتی طنزآمیز از انسان‌هایی بالغ اما فرومانده در دوران نوجوانی شان بگوید، از روند یکسان سازی آدم‌ها و حذف افراد متفاوت. رمان از زبان اول شخص حکایت می‌شود، کسی که نسبت به اطرافیانش صداقت در پیش نگرفته اما در برابر خود و مخاطبش صادقانه پیش می‌رود و نشان می‌دهد که چگونه از دسته قربانیان می گریزد و در دسته قربانی کنندگان جای می‌گیرد.

1 عدد در انبار

مقایسه



پیرزن جوانی که خواهر من بود

درباره نویسنده صمد طاهری:

صمد طاهری نویسنده کتاب پیرزن جوانی که خواهر من بود، متولد ۱۳۳۶در آبادان، نویسندهٔ معاصر ایرانی در سبک رئالیسم است؛ وی در اوایل انقلاب اسلامی ایران تحصیل در رشتهٔ هنرهای نمایشی در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران را نیمه‌کاره رها کرد. او که جزو نسل سوم داستان‌نویسان ایران است نوشتن را از سال ۱۳۵۳ آغاز نمود اما از سال ۱۳۵۸ و به‌سبب آشنایی با ناصر زراعتی وبا انتشار اولین داستان خود به‌نام گلبونا در جُنگ فرهنگ نوین به‌طور جدی وارد عرصهٔ داستان‌نویسی شد. در سال ۱۳۶۲ به‌مدت چند ماه در جلسات پنج‌شنبه‌های هوشنگ گلشیری شرکت کرد.

درباره کتاب پیرزن جوانی که خواهر من بود:

داستان پیرزن جوانی که خواهر من بود. داستان رابطه درون آدمهاست با یکدیگر. داستانی پراز طنز تلخ ودرد. داستانی که راوی آگاهانه تنهایی وحقارت خودرا که از او یکشی ساخته و آنرا زیر طنزهای کلامی پنهان کرده. تا با به سخره گرفتن اطرافیان، تنهایی که شاید نشات گرفته از احساس حقارت تلقینی باشد پوشش دهد ودرانتها نه تنهاخود بلکه تمام شخصیتها از تنهایی وبیگانگی مانند سگ آلبرت به زوال برسند. تراژدی که درون آدمها شکل می‌گیرد و دراینجا شهودش که همان مرگ ونیستی وزوال است تصویر می‌شود.

پرویز یا راوی داستان همواره بر لبه تیغ اقتدار وفروپاشی سوار است. از لو دادن دوستان وپولی که بدست می‌آورد وبرای بستن دهان حشمت به او سکه‌ای می‌دهد. که همه تا نیمه داستان بر مخاطب پوشیده است ودراینجا دچار فروپاشی می‌شود چرا که ماهرانه وریز ریز مخاطب می‌فهمد که بالو دادن دوستان پولی بدست می‌آورد. مرتب درحال استهزا دایی قاسم است واز این استهزا دچاراقتدار وشعف می‌شود. مرغابیهارا می‌دزدد ودرمیان دوستان برای خودش اقتدار قائل است. ولی میدانیم هرلحظه به انحطاط نزدیک‌تر می‌شود درواقع با این اعمال دنبال هویت از دست رفته خود است تا مقتدر جلوه کند تا اینکه سراز همکاری با باندی در می‌آورد که اورا تحقیر می‌کردند آقای رحمانی ودیگر همکلاسانش.

درآنجا ادعا می‌کند برای خودش کسی هست ودفتر دستکی دارد اقتداری دروغین که برای آن له له می زند ولی می‌بینیم توان پرداخت پول درمان سگ آلبرت را ندارد واگر دارد آنقدر دچار فروپاشی است که اقدامی نمی‌کند. وحتی به حرف خواهرش صدیقه نیز وقعی نمی‌گذارد ودرانتها وقتی پدر به او متوصل می‌شود وخانه را برای صدیقه می‌گذارد باز خودرا مقتدری می‌بیند که با واگذاری خانه به باند رحمانی، فروپاشی وانحطاط اورا از انسانیت می‌بینیم. واو همواره بر لبه این تیغ اقتدار وفروپاشی درنوسان است. گویا تحقیرها، کتکها و نیش‌های پدر از او شی متحرک بی هویتی ساخته است. تا درمرگ عزیزان همچون شخصیت بیگانه کامو انسانیت زدایی را در پرویز تجربه کنیم.

قسمتی از کتاب پیرزن جوانی که خواهر من بود:

انگار اصلا خوشی به من نیامده. همین که تجارت خانه آمد روی غلتک بیفتد پدرم رفت بغل دست آقا رحمت. صدیقه هم که یک هفته است فین فین اش بند نمی آید. برنامه ی مسجد که تمام شد رفتیم سر خاک. آخرش زیر همین سروهایی که دلش می خواست خوابید. من گفتم روی سر مادر بهتر است اما مهندس از ماه شهر تلگراف زد که نه، خودش گفته زیر آن سروها. خوشم آمد، فکر نمی کردم پدرم این قدر زبل باشد. تلفنی به مهندس و ملکه هم گفته بود. یعنی پیشاپیش دستم را خوانده بود.

از خاکستان که برگشتیم، همه تلپ شدند توی خانه به چای و حلوا و میوه خوردن. حالا بخور و کی نخور. همه جا را هم چول کرده بودند. صدیقه هم که پخته بود و آماده کرده بود، حالا باید می شست و می روفت. چون ملکه خیلی عزادار و غمگین و غمگسار بود نمی توانست دست به سیاه و سفید بزند. اگر یک پوست پرتقال را هم از روی فرش برمی داشت لول غمگین بودن اش پایین می آمد. شوهر گامبویش هم یک وری نشسته بود و بالشی را بغل کرده بود، یک پشت چای و حلوا خرمایی می خورد و سیگار دود می کرد و سیاست های اشتباه ابرقدرت ها را تشریح می کرد. پیدا بود که خیلی بالاست.

مهندس هم همان طور که سیاست های غلط ابرقدرت ها را اصلاح می کرد به محض این که چشم زنش را دور می دید، یک نخ از سیگار وینستون آن یکی مهندس آتش می زد و هول هولکی پنج شش قلاج عیالواری می گرفت و خاموش می کرد و یک نصفه نارنگی می چپاند توی دهنش. دو سه تا مهندس دیگر هم لنگر انداخته بودند که نمی شناختم شان. گمانم از اهالی خیابان فخرآباد بودند. همه شان بالا به نظر می رسیدند چون یک پشت چای و حلوا می خوردند و در پیدا کردن اشتباهات ابرقدرت ها روی دست مهندس های دیگر بلند شده بودند.

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

2

سال چاپ

1401

تعداد صفحات

144

زبان

موضوع

,

شابک

9786003677104

وزن

140

جنس کاغذ

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “پیرزن جوانی که خواهر من بود”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...