پریشانی
ترديد … شک و دودلی! وقتی تردید به جان آدمی میافتد دیگر کوچکترین نشانهها برایت آیهای قطعی است و قضاوتت را خواهی کرد، حتی بیمنطق! آن وقت به رفتن میاندیشی، رفتن و اثبات خویشتن او دیگر فکر نمیکنی که کندن سخت نیست میتوان رفت به سادگی، جایی دور از دسترس ولی آیا جایی برای ماندن هم داری؟!
آنگاه هر اشارتی کوچک از عشق پناهگاهی میشود برای تکیه، برای اثبات خویش، بدون آنکه بدانی گاهی انتخابهای آدمی راه اصلاح یا برگشت ندارد و فهمیدن این عبارت که «ارزشش را نداشت!» خیلی دیر وخیلی دور رخ میدهد؟
چقدر بد است تردید و شک به آن که باید تکیهگاهت باشد و پناهت اما بدتر از آن، تصمیمگیری در پریشانی است و اینکه هیچگاه نفهمی قضاوتت تنها از سر درهم ریختگی و پریشانی بوده.
یا این که درست قضاوت کردهای؟
ادیب فر –
مثل همه کتابهای خانم وکیلی زیبا
ولی به نظر میرسه از کتاب یکم زده شده