نمایشنامههای مدرن ایبسن جلد سوم
درباره نویسنده هنریک ایبسن:
هنریک ایبسن (Henrik Ibsen) نویسنده کتاب نمایشنامههای مدرن ایبسن، نمایشنامهنویس و سرایندۀ نروژی، زادۀ سال 1828 (شهئن)، از بزرگترین ستارههای سپهرِ هنر و اندیشه همۀ جهان و همۀ زمانهاست. او اخگروار از آتشدانِ کوچکِ تنگی به بالا جَست و آتشی شد که به دلوجان و خِرَد مردم همه کرانههای دورونزدیک گرفت. ایبسن زندگی را با همۀ تپندگی و رنگارنگیاش به میدان نمایش کشید، یا شاید بهتر است گفت میدانِ نمایش را تا آنجا گستراند که زندگی را با همۀ چهرههایش در دل خود جای دهد. با ایبسن’ زندگی’ نمایش شد و نمایش’ زندگی. این’ کار یا کارستان او بود. ایبسن در میدانِ نمایش از چنان پایگاه و جایگاهی برخوردار است که نه زن نه مرد نه جوان نه پیر نه دارا نه ندار و … از خواندن کارهایش بینیاز نیست. آنکس که سروکاری با زندگی دارد، سروکاری هم با ایبسن خواهد داشت.
درباره کتاب نمایشنامههای مدرن ایبسن:
دوره اولیه آثار ایبسن برگرفته از اسطورهها و افسانههای نروژی بود که به زبان منظوم و شاعرانه نوشته شده بود. این آثار اگرچه حال و هوای رمانتیک دارند ولی رگههای واقعگرایی و صراحت در آنها دیده میشود. همین ویژگی سبب تمایز او از سایر درامنویسهای رمانتیک همعصرش مانند ویکتور هوگو است. رشد صنعت و تغییر ساختار اقتصادی در قرن نوزدهم که سوداگری در آن رشد میکند، ایبسن را به سوی تغییرات اساسی در نمایشنامههای خود سوق میدهد. در دوره دوم کار او از اسطورهها و قهرمانان افسانهای خبری نیست، بلکه این مردم عادی هستند که شخصیتهای نمایشی او را میسازند. اوج این روش در نمایشنامه دشمن مردم مشهود است.
هر هفته ۱۳۰ سالن تئاتر در سرتاسر دنیا یکی از نمایشنامههای ایبسن را بهروی صحنه میبرند. سال ۲۰۰۶ بهخاطر یکصدمین سال درگذشت ایبسن، سال ایبسن نامگذاری شد. در سال ۲۰۰۶ یک نمایش از زندگی ایبسن به نام «مرگ ایبسن کوچک»، بهروی صحنه رفت. در تمام عکسهایی که از ایبسن موجود است، او فقط در یک تصویر لبخند بر چهره دارد. ایبسن شعر معروفی دارد که در فیلمنامهنویسی مدرن هم به آن ارجاع داده میشود: «من فکر میکنم ما سرنشینان کشتیای هستیم که متاعش جسدی است.» جان تروبی در کتاب «آناتومی داستان» در بخش پیش داستان و خاطره تلخ کاراکترها به این جمله توجه ویژه کرده است. از نمایشنامه جنجالی «براند» (۱۸۶۶) که ایبسن را به شهرت رساند تا آخرین اثرش یعنی «ما مردگان سر بر داریم» (۱۸۹۹)، مرگ از برجستهترین مضمونهای درام او به شمار میآید. نمونه بارز مرگزدگی را در نمایشنامه «ایولف کوچک» (۱۸۹۴) میتوان دید.
قسمتی از کتاب نمایشنامههای مدرن ایبسن:
استاد بنا سول نس:
(کنار در، اتاق نقشه کشی را نشان میدهد و زیرلبی میپرسد): رفتهن؟
کایا:
(سر می جنباند، آهسته)، نه.
(آفتابگیر را برمیدارد). (سول نس در اتاق پیش میرود، کلاهش را روی صندلی می اندازد، پوشه ها را روی میز کاناپه می گذارد و باز به میز نگارش نزدیک میشود. کایا پیوسته می نویسد، ولی آشفته و نا آرام می نماید).
سول نس:
(بلند). وایستاده این چی رو وارد میکنین، خانم فسلی؟
کایا:
(یکه می خورد). اوه، تنها یه چیزیه که –
سول نس:
بگذارین ببینم، خانم. (بالای سر او خم می شود و وانمود می کند که به دفتر کل نگاه می کند و پچ پچ کنان می گوید:) کایا؟
کایا:
(گرم نوشتن، آهسته). بله؟
سول نس:
چرا من که می آم همیشه آفتاب گیرتون رو برمیدارین؟
کایا:
(همان گونه). خب، چون باهاش خیلی زشت میشم.
سول نس:
(لبخند میزند). مگه همین رو نمی خواین آخه، کایا؟
کایا:
(زیرچشمی نیم نگاهی به او میکند). به هیچ وجه. به چشم شمانه.
سول نس:
(به نرمی موهای او را نوازش می کند). کایا کوچولوی بدبخت بیچاره –
کایا:
(سرش را می دزدد). هیس، – صداتون رو می تونن بشنون.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.