نارین (بازی زندگی)
پرستار، لنگه دری را که روی آن علامت ورود ممنوع چسبانده شده بود، باز کرد و نگاهی به نیمکتها انداخت؛ اما کسی را در آنجا ندید. خواست برگردد که متوجه خانمی شد که کنج دیوار روی زمین نشسته او مظلومانه گریه میکرد و آهسته بالا تنه خود را ننووار به سمت جلو و عقب تکان میداد. کتاب دعاییش را جلوی صورتش گرفته بود و زیرلب زمزمه میکرد و با دست دیگرش که تسبیحی دورش پیچیده شده بود، آرام بر سرش میزد.
پرستار آرام پرسید: خانم شما همراه بیمار سلمانی هستی؟
زن در حالی که با عجله از جا بلند میشد، گفت: بله، خودم هستم!
– عمل با موفقیت انجام شده و تو ریکاوری تحت مراقبته. بهتره شما جلوی بخش سی سی یو منتظر بیمارتون باشین؛ و بدون توجه به حال نزار نارین، رفت و در را پشت سرش بست.
لحظهای گذشت تا نارین خود را دریابد. او همان جا سرش را روی زمین گذاشت و سجده شکر به جا آورد و در حالی که صورتش از اشک خیس شده بود رو به آسمان گفت: خدایا خیلی ازت ممنونم که این بنده ناچیزت رو هیچوقت در موقع نیاز فراموش نمیکنی؟
نارین چادرش را روی سر مرتب کرد، کیفش را برداشت و …
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.