سبد خرید

من چیزهایی می‌بینم که دیگران نمی‌بینند

ناشر : کتاب کوچهدسته: , ,
موجودی: 1 موجود در انبار

196,000 تومان

ماجرای رمان قصهٔ زنی است که بعد از دعوایی که با شوهرش دارد، دیگر نه با خود او که با جنازه‌اش مواجه می‌شود. بعد از خاکسپاری، نگار دستش را روی خاک می‌کشد و حس می‌کند چیزی انگشتانش را به داخل خاک می‌کشد. حلقه‌اش در خاک جا می‌ماند.

با همین نشانه‌هاست که نگار به مرگ همسرش مشکوک می‌شود و شخصیت جدیدی به نام «آقا» در رمان حضور می‌یابد و مسیر پرفراز و نشیب زندگی نگار آغاز می‌شود.

1 عدد در انبار

مقایسه



من چیزهایی می‌بینم که دیگران نمی‌بینند

درباره نویسنده فرشته میرزائی:

فرشته میرزائی نویسنده کتاب من چیزهایی می‌بینم که دیگران نمی‌بینند، (1367) از نویسندگان نوقلم و مترجمان خبره‌ی ایرانی است. بخش عمده‌ای از آثاری که این بانوی نویسنده به فارسی برگردانده، در زمره‌ی ادبیات کودک قرار می‌گیرند؛ به‌طور مثال می‌توان به مجموعه کتاب‌های «گام‌به‌گام رشد کودکان» اشاره کرد که قصه‌هایی را در زمینه‌ی پرورش رفتارها و خصلت‌های نیک در کودکان دربرگرفته. رمان من چیزهایی می‌بینم که دیگران نمی‌بینند، حاصل طبع‌آزمایی‌های فرشته میرزایی در زمینه‌ی داستان‌نویسی برای بزرگسالان است.

درباره کتاب من چیزهایی می‌بینم که دیگران نمی‌بینند:

نخستین صفحات کتاب من چیزهایی می‌بینم که دیگران نمی‌بینند با صحنه‌هایی از مراسم سوگواری برای جوانی آغاز می‌شود که به‌تازگی در حادثه‌‌ی رانندگی جانش را از دست داده و همسرش را که شخصیت اول داستان نیز هست، با یک دنیا سؤال و ابهام تنها گذاشته. نگار که با رفتارهای عجیب و گریه نکردنش در مراسم خاکسپاری، هم خانواده‌‌ی خود را به ستوه آورده و هم خانواده‌‌ی همسرش را، از حقیقتی خبر دارد که همه از آن بی‌اطلاع‌اند: یاسر دو روز قبل از تصادف، بعد از مشاجره‌ای که با نگار داشته خانه را ترک کرده و بدون این که مشخص باشد در این دو روز چه بر سرش آمده، در سانحه‌ی رانندگی فوت کرده. اکنون نگار که به قضاوت‌های تیز‌و‌تند اطرافیانش هیچ اعتنایی نمی‌کند، به‌جای گریه‌‌و‌زاری معمول زنان بیوه، تصمیم دارد هر طور شد به علت مرگ همسرش پی ببرد. علتی که ممکن است از خبر ناگهانی مرگ یاسر ناگوارتر باشد!

فرشته میرزایی این داستان نفس‌گیر را از زاویه‌ی دید سوم‌شخص روایت می‌کند اما در سراسر داستان تلاش کرده دورنمایی از شخصیت قهرمان داستان را نیز برایمان ترسیم کند. مرگ همسر تنها اتفاق تلخی نیست که نگار در زندگی تجربه کرده‌. مرگ پدر که فقط دو سال از آن می‌گذرد و اختلافاتی که خانواده‌‌ی یاسر با نگار داشته‌اند، بر تلخی‌های زندگی‌اش افزوده‌اند. نویسنده با فلش‌بک‌هایی که در خلال داستان به کار می‌گیرد، روزهای سیاه زندگی نگار را برایمان ترسیم می‌کند.

ماجرا هنگامی پیچیده‌تر می‌شود که نگار هنگام حضور بر مزار یاسر احساس می‌کند زمین او را به سمت خود می‌کشد. گویی از این طریق باید نوع دیگری از ارتباط را با یاسر آغاز کند و با نفوذ به خاکی که همسرش را دربرگرفته، به راز مرگ او پی ببرد. نگار که در سردخانه نتوانسته نقاط زخمی بدن یاسر را کامل ببیند و شواهدی از علت مرگ او بیابد، اکنون قصد دارد بعد از جای گرفتن یاسر در دل خاک، با وارسی جسم او نحوه‌ی مرگش را نیز تشخیص بدهد.

جریان روایت‌ در کتاب من چیزهای می‌بینم که دیگران نمی‌بینند، سرعت بالایی دارد. این نکته را از جملات کوتاه و پیوسته‌ای که فرشته میرزایی برای بیان داستان برگزیده به‌خوبی درمی‌یابیم. از سوی دیگر نقطه‌ی شروع داستان درست از جایی است که نقطه‌ی عطف ماجرا نیز محسوب می‌شود. همین موضوع بر جذابیت کتاب برای مخاطب می‌افزاید و او را به مطالعه‌ی داستان سوق می‌دهد. نویسنده در عین حال، برای بازگویی زندگی گذشته‌ی نگار، سرعت پایین‌تری دارد و از این طریق، با ایجاد نوعی تعلیق، خواننده را وادار می‌کند برای کنار هم قرار دادن پازل زندگی نگار، تا انتهای داستان پیش برود. رابطه‌ی این دختر با «یاشار»، برادر همسرش، از نقاط ابهام‌برانگیزی است که میرزایی از آن برای ایجاد تعلیق نهایت استفاده را می‌کند.

تنوع و تعدد شخصیت‌ها از دیگر مشخصه‌های کتاب حاضر است که با هنرنمایی فرشته میرزایی در ترسیم خصوصیات درونی و بیرونی آن‌ها همراه شده. مخاطب تمامی شخصیت‌ها را از دریچه‌ی ذهن نگار خواهد شناخت و هریک از آن‌ها به سبب ارتباطی که با نگار دارند، وارد ماجرا می‌شوند و گوشه‌ای از روایت را به خود اختصاص می‌دهند.

قسمتی از کتاب من چیزهایی می‌بینم که دیگران نمی‌بینند:

هوا تاریک بود و قبرها از هم شناخته نمی‌شدند. دنبال یاسر می‌گشتم. صدایی مرا به‌سمت خود می‌خواند؛ اما بین زوزه‌ی باد و خش‌خش برگ‌ها واضح نبود. به‌سمت صدا ‌رفتم، درست همان جایی که انعکاس نور ماه، نشان‌دارش کرده بود. چندین بار نزدیک بود پایم به سنگ قبرها گیر کند و پخش زمین شوم. بالای سر یاسر که رسیدم، به نظرم آمد سنگ قبر کمی جابه‌جا شده. تا نشستم، نور ماه گم شد. به‌سختی با حرکت دست، قسمتی از خاک را که بیرون زده بود، پیدا کردم.

بعد به‌دنبال یاسر، انگشتانم را در خاک فرو کردم. دوباره چیزی دستم را به‌سمت خودش کشید. فکر کردم دارم به یاسر نزدیک‌تر می‌شوم. در چشم‌برهم‌زدنی، دست چپم کامل در خاک فرورفت. داشتم با کتف وارد قبر می‌شدم. ناگهان زوزه‌ی باد قطع شد تا من فقط صدای تپش قلبم را بشنوم، بلند و ترسناک. زبانم بند آمده بود. خیسی خونی گرم را روی انگشتانم حس می‌کردم. دست راستم را بی‌هوا در اطراف ‌چرخاندم تا کمکی پیدا کنم.

شاخه‌ی تنومندی تا نزدیک زمین رسیده بود. می‌دانستم اطراف قبر یاسر هیچ درختی نیست؛ اما چاره‌ای نداشتم. دست راستم را به شاخه‌ی درخت گرفتم تا بیش از این در خاک فرونروم. زورم در برابرش کم بود. پاهایم را روی زمین می‌کشیدم؛ اما داشتم ذره‌ذره در خاک غرق می‌شدم. سرم که به زمین نزدیک شد، چیزی در گوش چپم داخل شد. می‌خواستم مانعش شوم؛ اما اگر درخت را رها می‌کردم، کامل در خاک فرومی‌رفتم. خاک گونه و فکم را گرفت. تاب مقاومت دستم تمام شد. مزه‌ی خاک را که چشیدم، شاخه‌ی درخت شکست و خاک مرا بلعید.

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

سال چاپ

1400

نوبت چاپ

تعداد صفحات

141

زبان

موضوع

,

شابک

9786227390155

وزن

150

جنس کاغذ

جوایز

برگزیده دومین دوره جایزه ادبی کوچه

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “من چیزهایی می‌بینم که دیگران نمی‌بینند”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...