مختار در روزگار
درباره نویسنده ابراهیم گلستان:
ابراهیم گلستان نویسنده کتاب مختار در روزگار، با نام اصلی سید ابراهیم تقوی شیرازی، (زادهٔ ۲۶ مهر ۱۳۰۱ در شیراز)، کارگردان، داستاننویس، مترجم، روزنامهنگار و عکاس ایرانی است. گلستان در سال ۱۳۴۰ برای فیلم یک آتش موفق به دریافت مدال برنز جشنوارهٔ فیلم کوتاه ونیز شد. این جایزه، اولین جایزهٔ بینالمللی برای یک کارگردان ایرانی بهشمار میرود. سبک ویژهٔ آثار مکتوب داستانی وی در سیر پیشرفتِ داستان معاصر فارسی قابل توجه دانسته شدهاست.
درباره کتاب مختار در روزگار:
آیا «مختار در روزگار» رمان است؟ البته که نیست. آیا خاطرات است؟ البته که هست. اما این خاطرات را یک داستاننویس نوشته است؛ نثری قوی و ممتاز، که نشان از توان و گسترش ظرفیت زبان پارسی را در خود دارد. این متن گاهی به سمتوسوی رمان کشیده میشود و دوباره رندانه بازمیگردد. هیچ نوشتهای به زیبایی و کمال در شناخت امیرمختار کریمپورشیرازی تا پیش از این کتاب برای تبارشناسی او نوشته نشده است. هرچه هست ستایش و مرگ و قتل غمانگیز اوست. این نوشته چه دیرنگارش(۱۳۶۰) و دیر به چاپسپرده( ۱۴۰۱) و چه زود «مختار» به قتل(سوزانده ۱۳۳۲) رسید. یعنی در ۳۳سالگی.
اولین طغیان ناخواسته مختار در راهنمایی پسر خان یعنی فریدون در ماجرای عشقی اتفاق میافتد که آغاز دربدری و گرسنگی و بیرونخوابی او را رقم میزند. در خاطرات گلستان، مختار شورشی، چون در مهی سهمگین میآید و در غبار میان سنگلاخهای پشت دروازه تهران قدیم و درشکهچی یکدنده قارادش از خاطرات گلستان میرود. نثری فراتر از بازیگوشی شوخوشنگ رمان و به موازات نثر سعدی و ناصرخسرو. آدمها در این متن بهشدت واقعی و فضا فاقد تخیل است. همین نبودِ تخیل است که متن را از رمان دور میکند. آدمها واقعیاند و هر کدام در دوره تاریخی خاص، حضوری مثبت یا منفی در عرصه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حزبی کشور داشتهاند.
تصویرها وکدهای گلستان اوضاع سیاسیاجتماعی بعد از شهریور بیست را با دلایل مستند و اِلمانهای باورپذیر نشان میدهد؛ چینشِ این خاطرات بهنوعی شناختِ ما از گلستان و دغدغه او را نیز دربرمیگیرد: مجلس، دولت، دانشگاه، ارتش تا خوانین، اتحادیههای کارگری، دانشجویی، مناطق شهری، روستایی تا جغرافیای شهرها بهویژه شیراز و تهران، در رمان توصیف میشوند؛ همچنین، از شاه جوان و روز تولدش در سانرژه ورزشکاران تا صحنه خندهدار مسابقه دو و شتاب و بیش از اندازه مختار، فرمان شروع داور در نقطه آغازین دوی صدمتر، در رمان حضور دارند.
زبان قوی و توصیف صحنهها گاه خواننده را بهسمت داستان فریب میدهد، هرچند ممکن است آگاهانه یا بدون قصد باشد. مختار یک شورشی غیرقابل پیشبینی است، از همین رو گلستان، در یکی از مخفیکارترین لحظات فعالیت حزبی خود، در خانه خارج از محدوده، افراد نظامی فراری از قیام افسران خراسان و مازندران را پنهان کرده و از اتفاق نادر کمیته مرکزی نیز همزمان در خانه او جلسه دارند. ذهن ویران گلستان تا مرحله شک و تردید بهسوی مختار میچرخد.
«مختار در روزگار» با زبانی بازیگوشانه و با نشاط واقعه چهار آبان، تولد شاه به زیبایی با حضور شاه و سران و مجلسیان و نخستوزیر و هیئت دولت آنچنان وصف میکند که انگار خواننده در صحنه حضور دارد. این نگاه و توصیف مینیاتوری ناشی از تجربه عکاسی و سینمایی گلستان است؛ مخصوصا کشیدهشدن مختار روی چمن ورزشگاه امجدیه در حضور سران مملکت و توده مردم.
شناخت گلستان از مختار به شناخت دقیق او مبنی بر چندین واقعه سالهای کودکی در دبیرستان به شک او دامن میزند. این نگاه شکاک و امنیتیِ گلستان به دلیلِ نقش او در پنهانکردن فراریان نظامی در خانهاش، مبنای حزبی و مبارزاتی دارد. کنجکاوی مختار بر تردید گلستان میافزاید. اگر چه گلستان صادقانه اعتراف میکند که این شک و ذهن منفی در اساس بیمورد بوده، اما در آن شرایط گلستان راه دیگری نداشته است. از دید یک فرد در موقعیت گلستان همه در مظانِ اتهام هستند.
ذات پاک و صمیمانه مختار و روح مساواتطلبی او حتی برای دوستان و همخانههای سابق دانشجویی گلستان نیز قابل درک نیست. این درکِ درست از مختار که با آزمون و خطا از مختار برای گلستان بهدست آمده، کتاب را بزرگترین دِینِ نویسنده از یک شورشی پاکباخته به شمار میآورد.
قسمتی از کتاب مختار در روزگار:
قدش برای سنش کوتاه نبود اما از قوز کوچکی که گردن او را فرورفته بین شانهها نشان میداد کوتاه مینمود، و وقتی که، سالها بعد، سنش زیادتر شد قد کوتاه مانده بود یا شاید از همین علت چنین به چشم میآمد. شاید. دستهایش از تناسب عادی درازتر بود که پاهایش را چپیده در تنه میدیدی. با چنین پاها هم خوب تند میدوید و هم در فوتبال محکم به توپ میکوبید – و محکمتر به ساق پای روبهروئیها.
بسیار مهربان و شوخ بود، با لبخندی همیشه حاضر و ذهنی همیشه آماده، بسیار باهوش بود و در مدرسه حاجت نداشت درس ها را بازحمت و مرور مکرر به حافظه بسپارد. شعرهای زیاد از بر داشت، و از همان زمان مدرسه شعر و قصیده هم می گفت. صدای تیزی داشت، و لهجه یی که نمی دانم از کجای فارس بود، نیریز یا فسا، شاید، هرچند شیرازی در نام خانوادگی اش می آمد. اسمش مختار بود و نام خانوادگی اش کریم پور شیرازی.
خانه شان در اتاق های حیاط طویلة «نصریه» بود. نصریه که آن وقت ها بیرون شهر در کنار کشتزارهای غربی شیراز بود خانه جلال خان بود. جلال خان پدر فریدون توللی بود. فریدون هفده هیجده ساله عاشق شد مختار به او قبولانید که عاشق اگر عاشق است باید سر بگذارد به بیابان. مجنون شدن از تو رهنما شدن از من.
جلال خان آدم به هر طرف روانه کرد، در اصطهبانات گیرشان آورد، آوردندشان به شهر جلال خان فریدون را نوازش کرد، مختار را با بابا و جمع خانواده شان بیرون.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.