ماهی زلال پرست
جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در پرونده جرم شما را محرز دانسته و با عنایت به خدمات سابق شما در حوزۀ دادگستری و دانشگاه، با یک درجه تخفیف محکوم میشوید به خلع لباس مقدس روحانیت و انفصال دائم از قضاوت در تمامی شعب دادگاه و برکناری از تدریس در حوزه و دانشگاه در تمامی سطوح و در باب ادامۀ توقیف و یا لغو توقیف روزنامۀ «یوم مبارک»، حکم دادگاه ویژۀ مطبوعات مورد اجرا خواهد بود.
این احکام از همین لحظه قابل اجرا میباشند … نگاهش میکرد … هم سن و سال بودند، اما اختلافشان به قدر یک میز بلند قهوهای بود؛ میزی که منشی آنسویش حکم او را میخواند و او اینسویش به ادامهی زندگیای فکر میکرد که قرار بود بدون عبا و عمامه و تدریس و دانشگاه و قضاوت بگذرد … حتما سخت بود … قدمهای کسی حواسش را جمع کرد … قدبلند بود و ته ریش داشت، لبخند اما نه … کت و شلوار مشکی به تن داشت با پیراهن چهارخانۀ سورمهای.
نگاهش حالت نداشت؛ نه خشمگین بود، نه آشنا و نه حتی دلش برای او میسوخت … دستش را جلو آورد و او با کرختی لبهایش را تو کشید … گفتند این احکام از همین لحظه قابل اجرا هستند! یعنی باید لباسش را تحویل میداد؟ … پلک زد و دستش رفت سوی سرش …
ادیب فر –
مثل بیشتر کتابای خانم خیری یه کتاب خیلی خوب