مارش رادتسکی
درباره نویسنده یوزف روت:
یوزف روت (Joseph Roth) نویسنده کتاب مارش رادتسکی، زادهی 2 سپتامبر 1894 و درگذشتهی 27 می 1939، روزنامهنگار و رماننویسی اتریشی بود. روت در سال 1913 به شهر لمبرگ رفت تا در دانشگاه حضور یابد اما یک سال بعد، برای تحصیل در رشتهی فلسفه و ادبیات آلمانی به دانشگاه وین رفت. او در سال 1916 برای دو سال به ارتش پیوست و پس از آن، به وین بازگشت و به روزنامه نگاری روی آورد. اولین رمان روت در سال 1923 به انتشار رسید.
درباره کتاب مارش رادتسکی:
رمانهای سقوط و زوال همیشه تاریکاند، «مارش رادتسکی» از همه تاریکتر. فرض کنید تولستوی با عینک کافکا بنویسد. نه از آن شادی و رستگاری مذهبی تولستوی خبری هست نه از تجربههای جذاب فرمی و ساختاری کافکا. «مارش رادتسکی» چنین چیزی است. توصیفهای تمامنشدنی و سنگین اواخر قرن نوزدهم در فضای به شدت غمزده و افسردهی اوایل قرن بیستم. «مارش رادتسکی» داستان سقوط و زوال خانوادهی تروتاست. خانوادهای نیمهنظامی-نیمهکارمند که در حکومت فرانتس یوزف اول اوج میگیرند و به سوی زوال خود پیش میروند. داستان تاریک سه نسل از یک خاندان که به مرگی بیصدا ختم میشود.
«مارش رادتسکی» داستان زوال خاندان هاپسبورگ است. خاندانی که از قرن یازدهم بر قسمتهایی از اروپا حکومت کرده بودند و یکی از موفقترین و تأثیرگذارترین خاندانهای پادشاهی در اروپا به حساب میآمدند. «مارش رادتسکی» داستان زوال کارل یوزف فون تروتاست. داستان زوال یک شخص از اوج شرافت خانوادگی تا حضیض قمار و خیانت و بدهکاری. یک درام روانشناسانه در تاریکترین و سردترین حالت ممکن. «مارش رادتسکی» داستان زوال یک رمان است. داستان زوال «ساختار» رمان. هر چه روایت پیش میرود ضرباهنگ کندتر، فضاها تیرهتر و غمگینتر، شخصیتها ضعیفتر، توصیفها طولانیتر و سنگینتر و پیرنگ یکنواختتر میشود. خواندن رمان همراه با زوال یک شخص و یک خانواده و یک خاندان، مدام سختتر میشود.
«مارش رادتسکی» داستان زوال یک فرم است. فرم روسی رمان با تمام آن توصیفهای بیعجله و صحنههای باشکوه و جشنهای طولانی و نظامیگریهای بیپروا، اینجا در اتریش به پایان خود میرسد. «مارش رادتسکی» داستان زوال یک نویسنده است. داستان زوال نویسندهای یهودی که در دوران سلطنت خاندان هاپسبورگ به دنیا میآید و در دوران حکومت نازیها به تلخترین شکل ممکن میمیرد. یک پیشگویی.
«مارش رادتسکی» توری است که از زوالها، سیاهیها، نابکاریها، القاب بیمعنای سیاسی و توصیفهای بیانتها و سنگین بافته شده است. هر رویداد در لفافهای از فضاسازیهای قرننوزدهمی پیچیده شده و از دور مهگرفته و تاریک به نظر میرسد. یک «رمان سیاسی» به معنای دقیق کلمه. روت تمام توان خود را در این یک رمان گذاشته و چنان فضایی به وجود آورده که خواننده تا مدتها از آن رها نخواهد شد. این رمانی است بزرگ، که در زمانهای نزدیک به تبعیدها و اردوگاهها و نسلکشیها، تولستویی یهودی آن را نوشته. تولستویی که خداوند حمایتش را از او دریغ کرده است.
قسمتی از کتاب مارش رادتسکی:
یک هفته بعد، بلافاصله پس از آن جلسهٔ قدردانی، سوار بر درشکهٔ دو اسبهای برای دیدن پدر راهی لاکزنبورگ شد. باریابی به حضور قیصر بیش از ده دقیقه طول نکشیده بود، ده دقیقهٔ مرحمتی قیصر که آن هم به خواندن ده یا دوازده پرسش از روی پروندهها گذشته بود. او باید در حالت خبردار و با «بله عالیجناب!» ی چون شلیک نرم اما قاطعانهٔ تفنگی شکاری به آنها پاسخ میداد. پدر را در آشپزخانهٔ منزلی یافت که ارتش در اختیارش قرار داده بود. یکتاپیرهن، پشت میزی براق و رندهخورده و لُخت ایستاده بود. دستمال جیبی سرمهای با حاشیهدوزی قرمز روی میز افتاده بود. پیش رویش فنجانی بزرگ و پر از قهوهای خوشبو بود که از آن بخار برمیخاست. عصای چوب آلبالوی پُرگره و حناییرنگ از دسته به لبهٔ میز آویخته شده بود و آرام تاب میخورد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.