سبد خرید

مادرم دوبار گریست

ناشر : نگاهدسته: , ,
موجودی: 1 موجود در انبار

345,000 تومان

قهرمان داستان جوانی کرد است که پدرش را از دست داده و به همراه مادرش در روستایی دورافتاده زندگی فقیرانه‌ای را می‌گذرانند. افزون بر این، موقعیت مرزی روستا سبب شده زندگی آنان دشوارتر شود، زیرا اهالی اطراف روستا همواره زیر نظر پاسگاه بالای تپه‌اند و سربازان و درجه داران پاسگاه رفتاری ناشایست با اهالی دارند و …

1 عدد در انبار

مقایسه



مادرم دوبار گریست

درباره نویسنده ابراهیم یونسی:

ابراهیم یونسی نویسنده‌ی کتاب مادرم دوبار گریست، (خرداد ۱۳۰۵ بانه — ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ تهران)، از نویسندگان و مترجمان ایرانی بود. وی نخستین استاندار کردستان ایران، پس از انقلاب ۵۷ و در دولت مهدی بازرگان بود. ابراهیم یونسی (زاده شهر بانه) که از افسران بازمانده شبکه نظامی حزب توده ایران در سالهای پیش از کودتای ۲۸ مرداد است و پس از کودتا نیز سالها در زندان کودتا ماند، پس از کودتا محکوم به اعدام شده بود و تنها به دلیل آنکه یک پای خود را در ارتش از دست داده بود یک درجه تخفیف گرفت و به حبس ابد محکوم شد. وی ۸۰ کتاب از زبان انگلیسی و یک کتاب از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه کرده است. ابراهیم یونسی از سال ۱۳۸۸، به بیماری آلزایمر مبتلا شد. او در این خصوص چنین گفته است: «من پولی برای درمان بیماری خود در خارج از کشور ندارم. من فقط یک حقوق کارمندی می‌گیرم.»

درباره کتاب مادرم دوبار گریست:

داستان کتاب مادرم دوبار گریست، پیرامون خانواده‌ای جریان دارد که در روستایی مرزی زندگی می‌کنند و زندگی‌شان با فقر گره خورده است. شخصیت اصلی کتاب، پسر این خانواده است؛ یک جوان کرد که پدرش را از دست داده و با مادر خود زندگی می‌کند. زندگی اهالی این روستا زیر نظر پاسگاه قرار دارد و این درحالی است که سربازان و درجه‌داران رفتار خوبی با آن‌ها ندارند. این جوان تحت شرایطی مجبور به ترک دیار خود می‌شود و در این کوچ اجباری با دیگری گره می‌خورد؛ اینکه این جوان چگونه به درک دیگری می‌رسد و چطور به تقابل و همزیستی با او روی می‌آورد، مسئله‌ای است که کتاب بیش از هرچیز به آن می‌پردازد.

قسمتی از کتاب مادرم دوبار گریست:

جوان از لای شاخ‏‌وبرگ درختان نگاه کرد، کوه می‏خندید. لباس عیدش را پوشیده بود و می‏خندید به ریش هرچه زمستان و برف و سرما است و او نگاه می‏کرد. قارقار کلاغ‏ها و سایر پرندگان را هم می‏شنید… سرد بود هنوز. لحاف را تا زیر چانه کشید و به تماشا پرداخت. در زیر درخت گردو بچه‏‌ها بازی می‏کردند. درخت را پارسال صاعقه زده بود، اما امسال پاجوش داده بود و پاجوش‏ها کلی رشد کرده بود… سنجاب‏ها کجا رفته بودند؟ لابد رفته بودند سراغ آن‏ یکی گردوها. با هم نمی‏سازند، ولی وقتی فاجعه می‏رسد انگار می‏دانند و گاه _ آن‏طور که مادرش می‏گفت _ سنجاب‏های آواره را در لانه‏های خودشان پناه می‏‏دهند. لبخند زد و گفت: «پس برای این است ما را به عجمستان تبعید می‏کنند. فکر می‏کنند سنجاب‏های ما هم از این غیرت‏ها دارند!»

مادرش گفت: «ای روله! چه فرق می‏کند؟ آدم که از خانۀ خودش کنده شد چه فرق می‏کند عجمستان باشد یا کردستان!»

«چطور چه فرق می‏کند؟ آدم تو قوم‏وخویش و طایفۀ خودش است. مردم و کوه‏‌ها و درخت‏های خودش را می‏‏بیند. آنها را می‏‏شناسد. آنها او را می‏شناسند. غریب نیست. زبانشان را بلد است…»

«همان بهتر که بلد نباشد و نفهمد چه می‏گویند. فایده‏‏اش چیست بفهمی که بدوبیراه بارت می‏کنند؟ جز اینکه ناراحت شوی و خودخوری کنی؟»

مادرش سوزن می‏زد و می‏خواند. آنچه می‏خواند اسماً ترانه بود، اما ترانه‏ای سراپا خیس‏ ازاشک، پر از هق‏هق گریۀ فروخورده و گاه سرریزکرده. دلش سوخت. همیشه می‏سوخت. این‏جور وقت‏ها طفلکی پیر شده بود. این چند ماه بینوا زنِ کُرد ترانه‏‏اش هم نوحه است. آواره شده بود. با خودش گفت: «حق دارد طفلکی! طفلک از شهر و دیار و قوم‏وخویش رانده شده بود…»

باز مادرش بود: «کدام خویش؟ کدام دیار؟

اگر بخت یار بی، بیگانه خویشه / اگر بخت ورگرا خویشیش بیگانه‏س / چاره نوسم بـو هـر له یکم روژ / خوم چاره رش بوم بلا بهانه‏س / خوم به خومم کرد سنگبارانم کن / ویل و آوارۀ کـویسارانم کن!»

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1402

تعداد صفحات

359

زبان

موضوع

,

شابک

9786222674335

وزن

420

جنس کاغذ

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مادرم دوبار گریست”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...