سوگنامه
درباره نویسنده آنا آخماتوا:
آنا آخماتوا (Anna Akhmatova) نویسنده کتاب سوگنامه، با نام اصلی آنّا آندرییوا گارینکو (زاده ۲۳ ژوئن [سبک قدیمی: ۱۱ ژوئن] ۱۸۸۹، اودسا – درگذشته ۵ مارس ۱۹۶۶، مسکو) شاعر و نویسنده اهل روسیه بود. وی یکی از مهترین شاعران روسیه در قرن بیستم محسوب میشود و نامش در فهرست نهایی نامزدانِ جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۶۵ قرار گرفت. او یکی از بنیانگذاران مکتب شعری آکمهایسم بودهاست.
بنمایههای اشعار وی را گذر زمان، خاطرات و یادبودهای گذشته، سرنوشت زن هنرمند و دشواریها و تلخیهای زیستن و نوشتن در زیر سایه استالینیسم تشکیل میدهد. گسترهٔ شعرهای وی از تصنیفهای کوتاه تا اشعاری با ساختار پیچیده را در بر میگیرد. سبک او که مشخصهاش ایجاز و قیود عاطفی است، بهوضوح بکر و متمایز از شاعران همدوره خود است و لحن زنانهٔ استوار، پیشگامانه و شفاف وی، فصل جدیدی در شعر روسیه را رقم زد.
درباره کتاب سوگنامه:
آنا آخماتووا از آن دسته شاعرانی است که نه تبارنامهای در شعر دارد و نه «سیر تَطَوُر» ی مشخص و معلوم. او از آن قسم شعرایی است که ناگهان حادث میشوند. هرچند سخن ایوسیف برودسکی دربارهٔ شعر آخماتووا در کلیتاش درست است، اما به هر حال شعر آخماتووا از شامگاه، ۱۹۱۲، تا شعر بدون قهرمان، ۱۹۶۳، تغییرات زیادی کرده است.
نخستین شاعری که تأثیر عمیقی بر آخماتووا گذاشت، ایناکینتی آننسکی (۱۸۵۶ – ۱۹۰۹) بود. ایرج کابلی در این باره مینویسد: «در سال ۱۹۱۰… تصادفاً نمونهٔ حروفچینیِ مجموعه شعر جعبهٔ چوب سرو، کار یکی از خبرگان و مترجمان برجستهٔ ادب کلاسیک غرب به نام آننسکی به دستش افتاد و باعث شد که به قول خودش «دنیا را فراموش» کند. سبک کار آننسکی بر خلاف سمبولیستها، که او را ابتدا از خود میدانستند، کاملاً «زمینی» و «این جهانی» بود.»
در آن زمان در روسیه سمبولیسم مکتب شعری مسلط بود؛ اما دو جریان شعری جدید نیز در حال شکلگیری بود که یکی جریانی که آخماتووا و همسر اولش و چند شاعر جوان دیگر آن را بهوجود آوردند و به آکمهایسم مشهور شد و جریان دیگر شعری، جنبش فوتوریسم بود که شاعر شاخصش، مایاکوفسکی بود. هرچند بعدها فوتوریستها بسیار مطرح شدند و آکمهایستها تداوم پیدا نکردند اما عقاید شعری آغاز دههٔ بیست روسیه تقریباً به تساوی میان هواداران آخماتووا و مایاکوفسکی تقسیم شده بود. هرچند در آغاز فعالیت آکمهایستها در سال ۱۹۱۴، از سوی منتقدان و جامعهشناسان مارکسیست مورد استقبال قرار گرفتند، اما بعدها در زمان استالین، آن را «ادبیات اشراف و زمینداران» لقب نهادند و محکومش کردند.
از نظر فنی، آخماتووا مانند سایر شاعران هم دورهاش، در حال شکستن وزنهای عروضی در شعر بود. اما او در حاشیه آنچه قانون و قاعدهٔ مجاز شمرده میشد کار میکرد. او حتی روشی را برقرار کرد که معمولاً به عنوان «روش آخماتووا» پذیرفته شده است و به تعبیری «ترکیب دوهجاییها و سههجاییها» نام دارد. او به فراتر بردن حد و مرزهای قافیه نیز کمک زیادی کرد. آنچه را قبلاً قافیهٔ آزمایشی مینامیدند، او تثبیت کرد. درک ظرایف موسیقایی شعر آخماتووا فقط با دانستن زبان روسی و شنیدن آن امکانپذیر است و ترجمهٔ آن به زبانهای دیگر بسیار دشوار و شاید محال باشد.
ایرج کابلی که این کتاب را به فارسی ترجمه کرده، درباره امکان ترجمه شعر یا ترجمهناپذیریاش نوشته: «نخستین سخنی که درباره ترجمه شعر میتوان گفت آن است که چشمداشت تمتع از آن همانند توقع سیرابشدن از سراب است. شعر واقعی یک بار و در یک زبان اتفاق میافتد. حتی شاعرانی که به دو زبان شعر مینویسند خود مایل نیستند شعری از خود را به زبان دیگرشان بازگویند. شعر معروف حیدربابا از شهریار نمونه خوبی برای اثبات این مدعاست… بارها گفته شده که حتی بازگوکردن یک شعر، ولو در همان زبان اصلی، آن را به کلی از سکه میاندازد. وقتی این بازگوکردن در یک محیط زبانیِ بیگانه صورت بگیرد، میزان سقوط و ازشکلافتادگی روشن است. نابوکوف دراینباره نظمی بسته و در آن، ترجمه را سر بریده و بر سینی گذاشته شاعر دانسته است».
کابلی نوشته که با توجه به پایبندی آخماتوا به «فرم و رعایت دقیق وزن و کلمه»، ترجمه منثور شعرهای او ممکن است نقض غرض محسوب شود. از این نظر دشواری ترجمه شعر او را دوچندان دانسته است: «اگر بیتوجه به فرم فقط به نمایاندن محتوای شعری اثر اکتفا شود خواننده ترجمه به میزان فرماندیشی و قالبپردازی شاعر و کهنگرایی او در گزینش زبان پی نخواهد برد، از سوی دیگر رعایت کامل وزن و قافیه هم بدون فداشدن شعریت اثر ممکن نمیشود. تنها میماند همان راه میانهای که نابوکوف برمیگزید، یعنی رعایت نسبی وزن و گاهی هم قافیه.
این روشی است که در ترجمه بیشتر قطعات این مجموعه به کار رفته است؛ بنابراین حتی اگر مترجم خیلی هم بختیار باشد میتواند انتظار داشته باشد که جغجیغه طوطیان و ور عنتر فقط در برخی جاها ذوق را بیازارد نه در همهجا. مترجم ضمن پوزشخواهی از خوانندگان امیدوار است این بخشها دستکم بیحرمتی و وهن به روح آخماتوا نباشد. در ضمن برای جبران جغجیغه و ور، ترجمه چند قطعه هم به نثر آمده است».
قسمتی از کتاب سوگنامه:
از آن زمان میگویم که لبخند
ویژه مردگان بود
به رضایت از آرامش بازیافتهشان.
زمانی که لنینگراد زائدهای بود
برآویخته زندانهایش.
زمانی که فوجفوج محکومان،
عقلباخته به رنج،
میرفتند،
و سرود کوتاه بدرودشان را،
سوت قطار میخواند.
ستارگان مرگ بر آسمان بودند،
و روس بیگناه به خود میپیچید
زیر چکمههای خونین،
زیر چرخ ماروسای سیاه.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.