سندروم آفتابگردان
درباره نویسنده زهرا ولیبهاروند:
زهرا ولیبهاروند نویسنده کتاب سندروم آفتابگردان، اصالتا اهل خرم آباد ولی بزرگ شده و ساکن شهر دزفول، نویسنده ایرانی متولد سال 1379 میباشد.
درباره کتاب سندروم آفتابگردان:
نويسنده از تأثير روابط سختگيرانه خانواده به زندگى فرزندان و سوق دادن آنها به مسيرى میگويد كه نتيجههایش مطلوب كسى نيست. آن هنگام، ديگر راهى براى تغيير گذشته نيست و سردرگم، همانند همان حس بیعملى در زوگزوانگ بايد نشست و نظارهگر شد. شايد اگر غرق شدن در روزمرگیها موجب دورى از حال روز فرزندان نبود و ارتباط نزديكترى وجود داشت مسير زندگى به اين شكل پيش نمیرفت. اما چه كنيم كه زندگى پُر است از اين شايد و اى كاشها كه گاهى فرصت جبران دارد و گاهى نه!
قهرمانان قصه به خوبى پرداخته شدهاند و ارتباط با آنها براى خواننده امكانپذير است. قصه هم جذب كننده مخاطب و داراى فراز و فرود لازم است كه تا آخر انرژى لازم را داشته باشد.
قسمتی از کتاب سندروم آفتابگردان:
قلبش با ضرباهنگی هماهنگ و زیبا میتپید و یا حسی عجیب در دلش ریشه دوانده بود؛ حسی شبیه شادی یا لبخندی رضایت آمیز بعد از انجام کاری که هفته هایی متوالی، به شنبه ها موکولش کرده باشد.
به یاد نمیآورد آخرین باری که این همه خوشحال بوده، به چه زمانی برمیگردد. کمی فکر کرد، شاید آخرین خوشی از ته دلش برمیگشت به روزی که بالاخره توانسته بود بعد از چهار بار رد شدن در آزمون شهری راهنمایی و رانندگی، گواهینامهاش را بگیرد. همان روزی که با خوشحالی یک جعبه دونات خریده و به خانه برده بود، دوناتهای شکلاتی با تزیین اسمارتیز و کارامل های مورد علاقه اش حالا اما حالش خیلی بهتر از آن روز بود.
لبخند زد، عمیق و طولانی. لبخند زد و دور خودش چرخید. نسیم آرام و خنک اوایل مهرماه، گونه هایش را بوسید و خورشید هم شبیه او، لبخند زد. دستش را بلند کرد و نوازش وار، بر روی برگهای ظریف آفتابگردانی کشید که کنارش بود.
زیر لب گفت:
شد!
احساس میکرد تمام آفتابگردانهای مقابلش در حال تبسماند. دیوانه بود، این را خودش بهتر از هر کسی میدانست؛ اما آفتابگردانها هم در این شادی سهیم بودند، در این جشنی که توی دلش به پا شده بود.
یک سال دویده بود؛ به معنای واقعی دویدن. تلاش کرده و عرق ریخته بود تا مزرعه مقابلش را با این شمایل ببیند…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.