رسالهای درباره حکومت
درباره نویسنده جان لاک:
جان لاک (John Locke) نویسنده کتاب رسالهای درباره حکومت، زاده ی 29 آگوست 1632 و درگذشته ی 28 اکتبر 1704، فیلسوف برجسته ی انگلیسی بود که به شکلی گسترده به عنوان پدر لیبرالیسم کلاسیک شناخته می شود. لاک در سال 1656 مدرک کارشناسی و در سال 1658 مدرک کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد و در سال 1674 مدرک کارشناسی پزشکی گرفت. او در دانشگاه آکسفورد با دانش پزشکی آشنا شد و با دانشمندان و متفکران برجسته ای همچون رابرت بویل، توماس ویلیس، رابرت هوک و ریچارد لوور همکاری کرد. لاک از مهم ترین مفسرین نظریه ی «قرارداد اجتماعی» و از برجسته ترین پیروان مکتب تجربه گرایی بود و نظراتش، تأثیر بسیاری بر پیشرفت شناخت شناسی و فلسفه ی سیاسی داشت. آثار او بر ولتر، ژان ژاک روسو، بسیاری از اندیشمندان اسکاتلندی و انقلابیون آمریکائی اثرگذار بود.
درباره کتاب رسالهای درباره حکومت:
تقریبا همه صاحب نظران بر این عقیدهاند که ریشه عقل گرایی مغرب زمین مدرن را باید در دوران رنسانس جستجو کرد. رنسانس و اندیشه آن بسیار پیچیده و بغرنج است. از این مفهوم معمولاً برای نشان دادن جنبشی فرهنگی استفاده میشود که در ایتالیا و در اواسط قرن چهاردهم میلادی رخ داد، و سپس راه خود را به دیگر نقاط اروپا گشود. گرچه این مفهوم در نوشتههای اکثر مورخان به کار رفته است، ولی هنوز اختلافات بسیاری در کاربرد آن وجود دارد. این اختلافات گاهی به حدی است که مورخان از استناد به حوادث عینی تاریخی نیز منحرف میشوند. بخشی از آن مربوط به زمان آغاز این جنبش است.
اختلاف نظر فاحشی، میان مورخان، بر سر آغاز این جنبش فکری و اجتماعی وجود دارد. بسیاری، برای نشان دادن آغاز رنسانس، ما را به قرون دوازده و سیزده میلادی میبرند؛ برخی دوران قرون وسطی را تا قرن هفدهم میلادی میکشانند؛ عدهای معتقدند که رنسانس از زمان سقوط قسطنطنیه، در سال ۱۴۵۳ میلادی، آغاز شده است؛ و دیگرانی نیز هستند که آغاز رنسانس را سال ۱۴۵۱ میلادی، یعنی زمان انتشار و چاپ کتابهای متعددی میدانند که در مدت زمانی کمتر از پنجاه سال رواج یافت.
قسمتی از کتاب رسالهای درباره حکومت:
در پرتو محیط بینالمللی در حال ظهور، ایالات متحده در سیاست خارجی خود به تدوین رویکردی نیاز دارد که مجذوب هیچ یک از رویکردهای موجود نباشد. مبنای این رویکرد جدید میتواند بر پارهای از مفروضات انومحافظه کاری بنا شود: نخست این که سیاست ایالات متحده و جامعه بین الملل در سطح وسیعتری باید به رویدادهای داخلی سایر کشورها توجه داشته باشد و نه اینکه مثل رئالیستها فقط دلواپس رفتارهای خارجی آنها باشد. دوم این که قدرت، به ویژه قدرت امریکا، اغلب برای نیل به اهداف اخلاقی ضروری است. چنین قدرتی از اصول نومحافظه کاری برگرفته شده که به نظر میرسید محافظه کاران تا قبل از آغاز جنگ با عراق آن را فراموش کرده بودند، یعنی مهندسی اجتماعی جاهطلبانه که بسیار دشوار است و همیشه باید با دقت و بردباری توأم باشد. به عبارت دیگر، چیزی که ما به آن نیاز داریم ویلسونیسم واقع بینانه تری است که بتواند در برخورد با سایر جوامع ابزارها را با اهداف بهتر جفت و جور کند.
ویلسونیسم واقع نگر با رئالیسم کلاسیک متفاوت است، از آن روی که اولی ارتباط سیاست خارجی آمریکا با رویدادهای داخل کشورها را جدی میگیرد. اینکه گفته شود کشورسازی یا بسط دموکراسی دشوار است به معنای غیر ممکن بودن آن نیست یا اینکه منظور این نیست که آن را باید صادقانه کنار گذاشت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.