دیوان اشعار فروغ فرخزاد
درباره نویسنده فروغ فرخزاد:
فروغ فرخزاد در پانزدهم دی ماه و یا آن گونه که پوران فرخزاد، خواهرش می گوید در هشتم دی ماه ۱۳۱۳ در تهران به دنیا آمد. در شانزده سالگی با پرویز شاپور، نویسنده، ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام کامیار(تنها فرزندش) که در سال ۱۳۳۱ به دنیا آمد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به طلاق انجامید.
آشنایی فروغ با ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز، پای او را به دنیای فیلم و سینما کشانید و تا پیش از مرگش در بهمن ۱۳۴۵ در “کارگاه فیلم گلستان” به عنوان تدوینگر فیلم مشغول بود. حاصل کار او از دوران “کارگاه فیلم گلستان”، فیلم مستند “خانه سیاه است” (۱۳۴۱) بود که از بهترین های سینمای مستند ایران محسوب می شود. این فیلم از جشنواره فیلم کوتاه اوبرهاوزن به جایزه نخست دست یافت.
فروغ نخستین دفتر شعرش را با عنوان ” اسیر” در سال ۱۳۳۱ منتشر کرد. پس از آن مجموعه شعرهای “دیوار” و “عصیان” به چاپ رسید.
در ۱۳۴۲ فروغ در نمایش “شش شخصیت در جستجوی نویسنده” نوشته لوئیجی پیر اندلو و به کارگردانی پری صابری بازی کرد و در اواخر همان سال مجموعه “تولدی دیگر” با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر شد.
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، کتاب شعر دیگری از فروغ است که در سال ۱۳۴۳ منتشر شد.
فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ در سانحه رانندگی جان سپرد و در قبرستان ظهیرالدوله دفن شد.
درباره کتاب دیوان اشعار فروغ فرخزاد:
فروغ فرخزاد پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونههای قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل بدرود حیات گفت. فروغ با مجموعههای «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گستردهای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید. بعد از نیما یوشیج فروغ در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. نمونههای برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید.
قسمتی از کتاب دیوان اشعار فروغ فرخزاد:
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
فرقی ندارد
چه ساعت از شبانه روز باشد
صدایت را که می شنوم
خورشید در دلم طلوع میکند
کاش چون آینه روشن می شد
دلم از نقش تو و خنده تو
صبحگاهان به تنم می لغزید
گرمی دست نوازنده تو
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچ کس نیست
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.