جستاری در خصوص فاهمهی بشری
درباره نویسنده جان لاک:
جان لاک (John Locke) نویسنده کتاب جستاری در خصوص فاهمهی بشری، (زادهٔ ۲۹ اوت ۱۶۳۲ – درگذشتهٔ ۲۸ اکتبر ۱۷۰۴) از فیلسوفان سده ۱۷ میلادی انگلستان بود که بهطور گسترده به عنوان پدر لیبرالیسم کلاسیک شناخته میشود. لاک از مهمترین شارحان نظریه قرارداد اجتماعی و پیروان مکتب تجربهگرایی است. نظرات او بر پیشرفت شناختشناسی و فلسفه سیاسی مؤثر بود. او از تأثیرگذارترین اندیشمندان عصر روشنگری شمرده میشود. نوشتههای او بر ولتر و ژان ژاک روسو، بسیاری از اندیشوران اسکاتلندی و انقلابیون آمریکائی اثرگذار بود. این تأثیر را میتوان در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد.
فرضیه لاک در مورد ذهن معمولاً خاستگاه تصورات امروزی در مورد آگاهی و خود شمرده میشود. فرضیهای که در آثار فیلسوفانی چون دیوید هیوم، ژان ژاک روسو و ایمانوئل کانت برجستگی مییابد. لاک نخستین فیلسوفی بود که «خود» را از طریق استمرار «هوشیاری» تعریف کرد. او معتقد بود که انسانها چون لوح پاک و دستنخورده و تهی از دانش زاده میشوند و هیچ دانسته درونی و ذاتی ندارند بلکه هر آنچه میدانند از راه مشاهده (تجربه) به دست میآید.
درباره کتاب جستاری در خصوص فاهمهی بشری:
ولتر: «درست همانطور که کالبدشناس ماهر کارکردهای بدن انسان را تبیین میکند، جستار در فاهمهی بشری لاک نیز تاریخ طبیعی خودآگاهی را بهدست میدهد.»
از رقعه به خواننده: «… اگر حتی نیمی از آن لذتی را در خواندناش داشته باشی که من در نوشتناش داشتهام، تو همانقدر پولات را هدررفته خواهی یافت که من زحماتام را.»
قسمتی از کتاب جستاری در خصوص فاهمهی بشری:
1. چون فاهمه است که انسان را فوق سایر هستندههای مدرک قرار میدهد و به او تمام آن تفوق و سیادتی را میدهد که بر آنها دارد؛ قطعا موضوعی است که، حتی بابت بلندمرتبگیاش، به زحمتی میارزد که برای کاوش در آن متحمل بشويم. فاهمه، مثل چشم، در هنگامی که باعث میشود ببینیم و همهی چیزهای دیگر را ادراک کنیم، به خودش هیچ توجهی ندارد و در فاصله قراردادناش، و آن را ابژهی خود ساختن، محتاج مهارت و تلاش است. اما دشواریهایی که در راه این کاوش واقع شدهاند هرچه که باشند؛ آنچه ما را این قدر در مورد خودمان در تاریکی نگاه میدارد هر چه که باشد؛ مطمئن هستم که همهی آن نوری که میتوانیم بر ذهنهای خودمان بیفکنیم؛ همهی آن آشناییای که میتوانیم با فاهمههای خودمان حاصل کنیم، نه فقط بسیار مطبوع خواهد بود؛ بلکه، در هدایت کردن اندیشههایمان در جست و جوی چیزهای دیگر، تفوق عظیمی برایمان میآورد.
۲. بنابراین، چون مقصود من این است که در خاستگاه و قطعیت و گسترهی دانش بشری کاوش کنم؛ همراه با مبانی و درجات باور و عقیده و تصدیق؛ اکنون متعرض بررسي فیزیکی ذهن نخواهم شد؛ یا خودم را گرفتار وارسي این نخواهم کرد که ذاتاش متشکل از چیست، یا با کدام حرکتهای روحهایمان یا دگرگونیهای بدنهایمان میرسیم به داشتن احساسی از طریق اندام هایمان با ایدههایی در فاهمههایان؛ و اینکه آیا هیچ یک از آن ایدههای یا همهی آنها، در شکلگیریشان به ماده وابستگی دارند یا نه.
اینها نظریه پردازیهاییاند که، هرقدر هم که دقیق و مشغول کننده باشند، از آنها روی میگردانم چون در طرحی که اکنون دنبال میکنم، بیرون از مسیرم قرار دارند. برای مقصود کنوني من، کفایت خواهد کرد که قوههای ممیزهی انسان را بررسی کنم، آنچنان که در مورد ابژههایی به کار گرفته میشوند که این قوهها با آنها سر و کار دارند و تصور میکنم که اندیشههایی را که در این مجال خواهم داشت تماما به هدر نخواهم داد اگر، در این شیوهي تاريخي روشن، بتوانم شرحی به دست بدهم …
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.