بازیگر
قصهگوی ما امروز با همان روایتگری جذابش برای مخاطب، از قدیمترها شروع کرده و از عشقی گفته است که عواقب آن تا امروز ادامه داشته است. داستان به امروز و موضوعات مختلفی میرسد که در کنار آن همین عشقهای در دل مانده را نیز دارد اما روند وقایع در این داستان فراتر از این موضوع است.
به هر حال اطمینان دارم که مخاطب همیشگی او این اثر را نیز خواهد پسندید و همراه با نویسنده و قهرمانش تب و تابِ آگاهی و دنبال کردن اتفاقات را خواهد داشت.
مطر با نرمک بزن تا روح باز آید به تن چون زنی بر نام شمس الدین تبریزی بزن
با کمال افتخار دعوت دفاع دکترای استاد ادبیاتم، خانم ماستیانی را که راجع به مولانا و مثنوی بود، پذیرفته و بی نهایت لذت برده بودم. بعد از جلسه دسته گل را تقدیم کردم، دست سردش را صمیمانه فشردم و گفتم: ممنون از دعوتتون. عالی بودید، عالی…
او هم دستم را فشرد و نگران پرسید: – جدی میگی؟ خوب بود؟
آرزو به جای من جواب داد: یه چیزی بیشتر از عالی، استادها همه تن چشم و گوش شده بودن. از همون اول که با نی برنامه رو شروع کردین، نفس رو در سینه حبس کردین، حتی نفس استاد فتحی سختگیر، دفاع فوقالعاده تون هم که دیگه جایی برای ایراد نذاشت. مطمئنا بهترین نمره رو میگیرین.
مرد میانسال خوش پوش و خوش چهرهای که نزدیکمان میشد، نرسیده خطاب به استاد مشتاقانه گفت: چکار کردی حلال زاده! سربلند شدیم.
استاد دسته گل مرا به خواهرش داده و همان طور که برای دست دادن با مردی که از صحبتش پیدا بود دایی استاد است به سمتش برمیگشت به ما گفت: متشکرم بچهها برای پذیرایی بمونید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.