انار
بحث بی فایدهی همیشگی! نفسم را محکم بیرون دادم و بیتوجه به هر چیزی روی زمین نشستم. کمرم تیر کشید. سرم را به دیوار شیشهای پشت سرم تکیه دادم. زیرچشمی به کولهی قرمزرنگم نگاهی کردم و پاهایم را رویش گذاشتم. اگر اینجا بود صدایش در میآمد که حواسم به لپ تاپم باشد. لبخند خستهای روی لبم نشست و دوربینم را روی زانویم گذاشتم.
زنی با موهای کوتاه بلوند و کت و دامن سورمهای فرم نزدیکم شد. انگلیسیاش افتضاح بود و سعی داشت حالیام کند که پایهی دوربینی را که توی دستم دیده باید به بخش بار تحویل بدهم. کاری که بیشتر از نیم ساعت پیش کرده بودم! حوصله جواب دادن به او با زبان خودشان را نداشتم. دوست داشتم همان طوری به تلاشش برای انگلیسی حرف زدنش ادامه بدهد. فکر کنم از سر تکان دادنهای بیموردم نتیجهای حاصل کرد که با لبخند از من دور شد. تأخیر و بحث، دو بخش جدانشدنی این پروازها بودند. دلم میخواست همانجا دراز بکشم و بخوابم. راحت و آسوده و بیفکر؟
– خبرنگاری؟
شنیدن زبان فارسی در این شهر و فرودگاهش اصلا عجیب نبود. زیرچشمی نگاهش کردم. به صورت درست کردهاش و گل سر بزرگ روی سرش…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.