ادیسه
درباره نویسنده هومر:
هومِر (هُمرُس) یا هُمِر شاعر و داستانسرای یونانی است. تصور میشود که در قرن هشتم یا هفتم پیش از میلاد در یونان زندگی میکردهاست. (بعضی این تاریخ را ۲۰۰۰ سال ذکر کردهاند). این تنها چیزی است که دربارهٔ هومر میدانیم. تنها آثار به جا مانده از وی، دو گلچین شعر به نامهای ایلیاد و ادیسه است. همهٔ آنچه که ما دربارهٔ تاریخ و افسانههای یونان باستان میدانیم. از موضوعهای همین شعرها گرفته شدهاست.
زندگی او را در حدود سدهی هشتم ق.م. نوشتهاند. معروف است که در پایان زندگی نابینا شد. و از شهری به شهری میرفت. و اشعار رزمی خود را به نوای چنگ میخواند.
هرودوت با قاطعیت نوشتهاست که داستانسرایی بنام هومِر وجود داشته که در قرن نهم ق.م. میزیسته. از آنجایی که هرودوت به عنوان معتبرترین مورخ دوره باستان، مورد تأیید است. لذا میتوان پذیرفت که هومِر از اهالی ناحیه اسمیرنا یونان بوده که وقایع مربوط به جنگ تروآ را جمعآوری کرده. و با لعابی از افسانه و جنبههای مافوق انسانی آمیختهاست.
درباره کتاب ادیسه:
ادیسه در این داستان ماجراهای زیادی را دنبال میکند. او از پوسایدون خواست به او نشان دهد که چه کند تا در جنگ پیروز شود.پوسایدون به او میگوید که اسبی از جنس چوب و بسیار بزرگ بسازد و با حیله اسب را به عنوان هدیه صلح و آشتی وارد قلعه تروآ بکند و خود و افرادش در داخل اسب مخفی شوند تا بتوانند قلعه را تصرف کند اما پیشگویی، پادشاه تروآ را از بردن اسب به داخل قلعه منع میکند و پوسایدون فرمانروای قدرتمند دریا حیوان دست آموزش را میفرستد و پیشگو را هلاک میکند.
پادشاه تروآ سرانجام اسب را داخل قلعه میآورد و شب هنگام ادیسه شبیخون زده و قلعه را تصرف میکند در حالی که با غرور فکر میکند به تنهایی قلعه را تصرف کرده پوسایدون عصبانی شده و ادیسه را محکوم میکند تا ابد در دریا سرگردان بماند. ادیسه در کشتی خود در دریای بیانتها به نفرین پوسایدون دچار میشود. دیری نمیرسد که به جزیرهای میرسند.
در آن جزیره، غاری پیدا میکند که در آن غار غذای فراوانی وجود دارد. در غار با افرادش به عیش و نوش مشغول میشود غافل از آنکه صاحب غار غولی یک چشم بنام پولیتیموس فرزند پوسایدون است. پولیتیموس یکی از افراد ادیسه را میخورد و ادیسه با نیرنگ معجون خوابآوری به او میخوراند و سپس با چوبی که انتهای آن تیز است در خواب غول را کور میکند. غول در حالی که از درد فریاد میزند سنگ عظیمی که غار را میپوشاند کنار میزند و ادیسه و همراهانش فرار میکنند.
ادیسه دوباره راهی دریا میشود و برای برداشتن آب به جزیرهای پا میگذارد، در آن جزیره با آنوس فرمانروای باد و طوفان و پسر عموی پوسایدون برمیخورد و آنوس به باد فرمان میدهد که ادیسه را ظرف ۹ روز به ایتاکا زادگاهش برساند و باد را داخل کیسه کرده و به ادیسه میدهد. در راه در حالی که به ایتاکا رسیده بودند و ادیسه خواب بود افرادش خیانت کرده و در کیسه را به امید طلا باز میکنند اما طوفان حاصل از باد داخل کیسه آنها را دوباره در جزیرهای ناشناخته در دریا میبرد.
قسمتی از کتاب ادیسه:
باری، این خدا به سرزمینی بس دور رفته بود، به نزد حبشیانه که در فرجامين کنارههای جهان به دو گروه بخش شده بودند: گروهی در باختر کاشانه داشتند و گروه دیگر در خاور، آن جایگاه آفتاب بلند. او بدان سوی راه جسته بود؛ تا بز خیانی بسیار از وززایان و بژگان را که در آنجا به آیین پی میکردند، پذیرا آید. پوزئیدون، در این جشن برخی، به بزم در نشسته بود و از آن کامه و بهره بر میگرفت. با این همه، دیگر خدایان، در کھین کاخ زئوس المپی، به رایزنی انجمن آراسته بودند. پس پدر مردمان و خدایان، چونان نخستین گوینده، رشته سخن را در دست گرفت.
او در دل یاد اژیست نژاده را داشت که پور آگاممنون اورشت را کشته بود، آن مرد بلند نام را. زئوس که چنین اندیشهای را در یاد و نهاد نهفته میداشت، نامیرایان را گفت: «آه! راستی را، چه بسیار نالهها و فغانهاست که خاکیان میرا خدایان را بدانها دچار میآورند. اگر گفتههای آنان را بشنویم و بر آنها بنیاد کنیم، رنجها و اندوهان میرایان از ماست؛ اما آنان به پای دیوانگی و پریشاندیشیشان است که افزون بر آنچه برایشان بر نهاده و رقم زده شده است، به رنج و آزار دچار می آیند.
از این پیش، بر کامه سرنوشت، اژیشت بانوي بآیین و قانونی آثره ای را به زنی ستاند و وی را، به هنگام باز آمدنش به کاشانه، از پای درآورد؛ با این همه، اژیست آگاه بود که سر آمد و مرگی هولبار چشم به راه اوست؛ زیرا ما هزمس، دیده ور کمینگر و تیز بین آزژیفونت، را به نزد او فرستاده بودیم و وی را به هشدار از آن باز داشته بودیم که شوی را از پای دراندازد و بانویش را به زنی بستاند. اورست کین آترهای را، آنگاه که به بالیدگی و مردی برسد، خواهد ستاند و بر سرزمین خویش دریغ خواهد برد. این سخنی بود که هر مس با وی گفت؛ اما هشدارهای نیکوی او نتوانست دل اژیست را نرم گرداند؛ اینک اوست که به یکبارگی کیفرهمه تباهکاریهایش را دیده است؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.