نیاز یک حامی
حالا از اون روزها خيلي گذشته …
نه تو اون نياز كوچولويي ، نه من اون آدميام كه به خاطر حامي بودن پشت پا زدم به تموم خواستههام كه بزرگترينش به دست آوردن تو بود…
هنوزم عاشقتم،هنوزم يه نگاه كوتاهت تموم دردامو تسكين ميده،اما تو ديگه به حامي احتياج نداري…
پس بذار و برو نياز …
اون اتفاق لعنتي جهان هردومون رو خراب كرد!
اونقدري كه بايد صبوري كردم،اونقدري كه بايد نازت رو خريدم،تقاص اعتيادم به نفسهاتو هم دادم،بد دادم…
حالا كه ديگه چيزي ازم نمونده بذار برو…
من حامي تو بودم و اما تو نيازم نشدي…
ادیب فر –
برای خوانندگانی که تازه شروع به کتاب خوانی کردن مناسب است