تعطیلات من در کره شمالی
درباره نویسنده وندی سیمونز:
وندی سیمونز (Wendy Simmons) نویسنده کتاب تعطیلات من در کره شمالی است. وندی سیمونز تا زمانی که از تمام کشورهای جهان دیدن نکند، سفر را متوقف نخواهد کرد! علیرغم تنفرش از چمدان، او تاکنون موفق شده است بیش از هشتاد و پنج مورد – از جمله قلمروها و مستعمرات – را کاوش کند و ماجراهای خود را در وبلاگ خود، wendysimmons.com شرح دهد. وندی رئیس وندلو است، شرکت مشاوره ای که در سال 2001 تأسیس کرد، یکی از رئیسان یک برند جهانی عینک مستقر در نیویورک و یک عکاس برنده جایزه.
او همچنین صاحب یک بار در منهتن بود، برای یک شرکت لابی در کاپیتول هیل کار میکرد و یک کتاب عباراتی به زبان ژاپنی نوشت. اگرچه زبان ژاپنی او اکنون وحشتناک است، اما لاتین خوک وندی در حال شکوفایی است. او از دانشگاه جورج واشنگتن فارغ التحصیل شد. وندی روزانه موی تای تمرین میکند و در بروکلین در مدرسهای که متعلق به قرن 18 است زندگی میکند.
درباره کتاب تعطیلات من در کره شمالی:
جیمز التوچر: «این کتاب ماجرای دست و پنجه نرم کردن نویسنده با مرگ است؛ ماجرایی که با ناامیدیها و بارقههای کوچک امید همراه است. ای کاش من هم شجاعت وندی را داشتم.»
گابریل سنچز: «نویسنده و عکاس، خانم وندی سیمونزا، در این کتاب گزارش شخصی خود را از سفرش به یکی از گوشهگیرترین کشورهای دنیا، یعنی کره شمالی، در اختیار خواننده میگذارد. او در این سفر خود را در میان بحران بین المللی ای گرفتار میبیند که در پی پخش فیلم مصاحبه، محصول شرکت سونی پیکچرز، و دردسرهای حضور ناخواندهاش در یک جشن عروسی به وجود آمده بود.»
میلز کندی: «در این کتاب خندهدار و جذاب، وندی سیمونز نگاهی اجمالی به کره شمالی میاندازد. با خواندن این کتاب میتوانیم از دریچه چشمان نویسنده، مسائل گهگاه چرند و درد همیشگی یک ملت را زیر لگدهای ظالمانه حاکمان آن ببینیم و حس کنیم.»
قسمتی از کتاب تعطیلات من در کره شمالی:
ژوئن سال ۲۰۱۴ بود که هواپیمای پرواز ۱۲۱ چین در فرودگاه بین المللی پیونگ یانگ به زمین نشست. چند لحظه بعد در کابین باز شد. از هواپیما خارج شدم و از پلهها پایین آمدم. تنها بودم؛ یک گردشگر در جمهوری دمکراتیک خلق کره و این یعنی نه عضوی از اعضای تورهای گروهی همراهیام میکرد و نه عضوی از اعضای روابط بینالمللی (درست برعکس بیشتر گردشگران). در طول عمرم هرگز به آن اندازه هیجانزده نشده بودم.
به جز هواپیمای ما، دوازده سیزده مسافر، چند سرباز و چند نفر از کارکنان خدمات فرودگاهی و تصویر بزرگی از چهره متبسم کیم جونگ اون که روی دیوار ترمینال نصب شده بود چیز دیگری دیده نمیشد و دوروبرم خلوت و سوت وکور بود. در آنجانه ماشین حمل چمدان به چشمم خورد و نه ماشین حمل غذا یا سوخت و نه حتی تسمه نقاله یا هر چیز دیگری که معمولا در این جور جاها چمدان مسافرها را روی آن قرار میدهند.
نه خدمهای در فرودگاه مشغول به کار بود و نه هواپیمای دیگری دیده میشد. فقط و فقط ما چند نفر بودیم، با اشاره یکی از سربازانی که سمت ساختمان ترمینال ایستاده بود به سمت ورودی سالن حرکت کردم و داخل سالن شدم. آن بیست قدمی که به سمت ورودی سالن برداشتم، در واقع آخرین قدمهایی بود که در طول مدت اقامتم در آن کشور، به تنهایی و بدون حضور فردی در کنارم بر میداشتم.
داخل ترمینال هم مثل بیرون آن سوت وکور بود، طوری که احساس میکردم وارد جزیره کوچکی در فیلیپین یا فرودگاهی قدیمی با باند خاکی در اوگاندا شدهام و نه پایتخت کشور کره شمالی. در آنجا سه کانتر وجود داشت که به امور مسافران رسیدگی میکرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.