سفر دریایی با دن کیشوت
درباره نویسنده توماس مان:
توماس مان (Thomas Mann) نویسنده کتاب سفر دریایی با دن کیشوت، (Thomas Mann) (زاده ۶ ژوئن ۱۸۷۵ در لوبک – درگذشته ۱۲ اوت ۱۹۵۵ در زوریخ) نویسنده آلمانی بود که در سال ۱۹۲۹ برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
توماس مان در روز ۶ ژوئن ۱۸۷۵ در شهر لوبک آلمان زاده شد. پدر او، بازرگان غلات بود که بعدها به مقام سناتوری شهر لوبک رسید. مادر مان برزیلی با نسب پرتغالی و آلمانی بود. او تحصیلاتش را تا ۱۹ سالگی در لوبک گذراند و پس از مرگ پدرش همراه خانوادهاش راهی مونیخ شد. در آنجا وارد یک شرکت بیمه شد و توانست نخستین اثر خود، افتادهها، را به پایان برساند. در همان زمان وارد دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ شد و رشتههای تاریخ و ادبیات و اقتصاد سیاسی را دنبال کرد.
توماس مان در سال ۱۸۹۷ همراه برادرش هاینریش مان به رم رفت و در همان سال، نگارش کتاب بودنبروکها را آغاز کرد که در سال ۱۹۰۱ آن را چاپ رساند و شهرت زیادی بدست آورد. توماس در سال ۱۹۰۵ با کاتیا پرینگسهایم دختر یکی از استادان دانشگاه مونیخ ازدواج کرد.
در این مدت چند اثر دیگر از او، مانند تریستان، گرسنگان، تونیو کروگر، ساعت دشوار، در آینه، والاحضرت، فونتان پیر، شامیسو و مرگ در ونیز انتشار یافتند. در سال ۱۹۲۴ کتاب کوه جادو را منتشر کرد که باعث شد آوازه او دو چندان شود. توماس مان در فاصله سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۶ کتابهای گوته و تولستوی، گفتار و پاسخ، تلاشها، یادداشتهای پاریس را نوشت. در سال ۱۹۲۹ جایزه نوبل ادبیات به او اهدا شد. توماس مان سومین آلمانی بود که این جایزه را به دست آورد.
درباره کتاب سفر دریایی با دن کیشوت:
شرحی از دو سفر: توماس مان بزرگ، به امریکا دعوت شده تا در مورد رمان آخرش سخنرانی کند. رمان دن کیشوت را با خود آورده تا اوقات بیکاری در کشتی را با خواندن آن بگذراند. کتاب «سفر دریایی با دن کیشوت» شرح خاطرهگونی از این دو سفر است: سفری بیرونی با کشتی به سوی نیویورک و سفری درونی به رمان دن کیشوت. مان با یک تدوین موازی مدام بین خاطرات این دو سفر در رفت و آمد است و از یک طرف مشاهدات خود را از سفر دریاییاش مینویسد و از طرف دیگری هر از چند گاهی گریزی میزند به رمان دن کیشوت (به خصوص جلد دوم) و نکاتی جذاب در مورد آن مطرح میکند.
میگویید: آیا همهاش همین است؟ توماس مان، نویسندهی پیچیدهای که آثارش به لایهلایهبودن معروفند، چرا باید چنین چیزی بنویسد؟ حق با شماست اما مسئله به همین سادگی هم نیست. سال ۱۹۳۴. نازیها تازه در آلمان قدرت گرفتهاند. مان در تبعیدی خودخواسته در زوریخ زندگی میکند. جایی که خودش میگوید خانهاش نیست. یک غریبه. یک مهاجر. یک دن کیشوت. کسی که خودخواسته در پی جهانی بهتر خود را آواره کرده است. غم و تیرگی مهاجرت در سر تا سر این اثر کوتاه موج میزند.
مسئله به همین جا هم ختم نمیشود. سفر دریایی مان به جایی «خارج از اروپا»ست. او دارد اروپا را پشت سر میگذارد و همزمان مشغول خواندن کتابی است که یکی از بنیانگذاران اروپای نوین آنرا نوشته: سروانتس. سفری دریایی به خارج از اروپا و سفری ذهنی به داخل اروپا. این مسئله برای مان اهمیت زیادی دارد. برای او قدرت گرفتن نازیها و جنگ قریبالوقوع، گونهای «پایان اروپا» محسوب میشود.
پایانی که میتوان رد آن را در آغاز، در همان جلد دوم دن کیشوت هم یافت: تیره، غمگین، سنگین، رو به ویرانی و مرگ. مان دارد با رمانی که شروع اروپای مدرن محسوب میشود اروپا را ترک میکند و معنای رؤیایی که شب آخر میبیند هم همین است. او میبیند که کیشوت به خوابش میآید اما با چشمانی نافذ و سبیلی پرپشت: کیشوت به زرتشت تبدیل شده است. پایان هر چیز اروپایی به معنای بزرگ و باشکوه کلمه. آغاز توحش، مهاجرت و ویرانی: «و این حس و اندیشهای است زیادی اروپایی و رو به گذشته! اما در پیش رو و از دل مه صبحگاهی آرام آرام آسمانخراشهای منهتن سر برمیدارند، چشمانداز خیالانگیز منزل مهاجرنشینان، کوهوارهی یک کلانشهر».
قسمتی از کتاب سفر دریایی با دن کیشوت:
از نشانههای خفیف دریا گرفتگی باید خماری یا خواب آلودگی روزهای نخست را دانست که شاید پیامد هوای پرفشار باشد. اما بیشتر، از این جنبش ننووار میآید که خمودی و منگی در سر میاندازد، راست مثل به گهواره بستن کودک و تولید مصنوعی خواب به واسطه گیج کردن مغز، شیوهای که تاب گهواره موجب آن میشود و اختراع للهها و پرستارهاست، روشی کهن با کارکردی مثل حبه تریاک، نه چندان مجاز.
از دن کیشوت دیروز بعداز ظهر و شب در سالن آبی رنگ موسیقی چند صفحهای خواندم و حال میخواهم در صندلی راحتی، شکلی دیگر از تخت عالی هانس کاستروپ، به مطالعهام ادامه بدهم. چه یادمان یگانهای! از دید ذوق ادبی کتابی است پیرو سبک روزگار خود، حتی بسی بیشتر از آنکه طنز با این سبک ناسازگارش بخواهد آن را جدی بگیرد؛ از دید مسلک هم سراپا چا کر منشی و سر به راهی، با این حال از دید درک هنری و ادبی آزاده است و انتقادی، و از دید انسانی بسی فراتر از زمانه خود. هیچ نمی توانم به رسایی بگویم ترجمة لودویک تیک، این آلمانی شاداب و بسیار فرهیخته دوران کلاسیک-رمانتیک، دوران اوج پرسعادت زبان ما تا چه مایه برایم شوق انگیز است.
ترجمهای است که به زیباترین شکل در خدمت طنز پر شکوه این اثر درآمده است، سبکی که یک بار دیگر مرا به وسوسه میاندازد طنز و هزل را از اساس عنصر سرشتی داستان نویسی بخوانم و این دو را همسان هم بپندارم، هرچند که این همسان پنداری چندان پایه عینی ندارد. از پیشاپیش سبک بیانی هزل آمیز و رمانتیک است این ترفند که تو تمامی «این داستان بزرگ و عجیب» را ترجمه و تفسیری از یک نسخه عربی جا بزنی که مؤلفی مغربی به نام سید حامد بن انجلی دارد…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.