کوروش کبیر
درباره نویسنده هارولد لمب:
هارولد آلبرت لمب (زادهٔ ۱۸۹۲ – درگذشتهٔ ۱۹۶۲) تاریخدان (نه تاریخنویس)، رماننویس، داستانکوتاهنویس و فیلمنامهنویس آمریکایی بود.
لمب در آلپاین نیوجرسی به دنیا آمد. وی پس از تحصیلات دانشگاهی، وارد ارتش شد و چند سالی نیز در جریان جنگ جهانی دوم، در ارتش فعالیت کرد. هارولد لمب علاوه بر زبان انگلیسی، به زبانهای عربی و چینی نیز مسلط بود و با مسافرت به چین، ایران، روسیه و منطقه خاورمیانه، ماهها در این ممالک به تحقیق و مطالعه تاریخی و ادبی پرداخت. وی به دانشمندان، شاعران و سخن سرایان ایران علاقه فراوان داشت و قسمتی از عمر خود را به مطالعه دربارهٔ تاریخ ایران و زندگینامه شعرا و نویسندگان ایران صرف کرد. او عضو انجمن روابط آمریکا و آسیا و اتحادیه نویسندگان آمریکایی و عضو انجمن ملی خاورمیانه بود.
از هارولد لمب رمانهای متعددی دربارهٔ تاریخ و شخصیتهای ایران برجای مانده که کوروش کبیر، حکیم عمرخیام، زندگینامه امیرتیمور، چنگیزخان، اسکندر مقدونی و صلیبیها از آن جمله است. هارولد لمب سرانجام در نهم آوریل ۱۹۶۲ در ۷۰ سالگی درگذشت.
درباره کتاب کوروش کبیر:
کتاب کوروش کبیر، رمانی تاریخی و جذاب است که به قلم توانای هارولد آلبرت لمب و به ترجمهی گویای دکتر صادق رضازادهی شفق به نگارش درآمده و در نوع خود شاهکاری است ماندگار و جاودانه برای تمام دوستداران تاریخ که به دنبال کتابی شیوا و خواندنی در این زمینه هستند. سبک مؤلف محترم در تمام این تألیفات شرح مطالب تاریخ به شکل وصف و داستان است که خواندن آن را خوشآیند و شیرین میکند. مسافرتهای مؤلف در کشورهای مربوط به داستانها و معاشرت او با مردم و مطالعات او در باب گذشته و حال آنها، تألیفات او را از لحاظ حقایق تاریخی و خواص روحی و اوضاع ملل و اقوام خاورمیانه بس سودمند قرار میدهد.
آن چه در این داستان شیرین ارزش دارد، همانا تصویر ماهرانه ظهور و پیشرفت عجیب کوروش و دلاوری و سادگی و عدلپروری و دادگستری و سیاست کشورگشایی و کشورداری اوست که بالاخره چکیده اخبار تاریخی باستان خاورمیانه است و از این لحاظ مؤلفِ فاضل در راه روشن کردن تاریخی یکی از بزرگترین شاهان صلحپرور جهاندار ایران و یکی از اولین مدافعین حقوق انسان، در سلک داستان، خدمتی شایسته و کاری سزاوار ستایش و امتنان انجام داده است.
کتاب کوروش کبیر شامل هفت بخش است که در این بخشها به شناخت کوروش، آغاز کودکی در کوهستان، سوگند کوروش، گنج کرزوس، در آتش باختری، بابل سقوط میکند، دعوت مغ و پایان کار میپردازد.
قسمتی از کتاب کوروش کبیر:
او را بهنام کوروش مىخواندند که نام پدرش هم بود و این کلمه معنى چوپان مىداد؛ ولى این جوان شغل گوسفنددارى نداشت. البته صدها رمه بر دامنه آن کوهها مىچریدند و تا آنجا که برفهاى قلهها آب مىشد نزدیک مىشدند.
پاسبانى این رمهها بهعهده مردم سالدیده و سگهاى شبانى بود. میان مردم افسانهاى شایع بود که شاهچوپانى بهنام کوروش ملت خود را پاسبانى مىکند و آنها را به نان و نعمت رهبرى مىنماید و از حیوانات وحشى و شیاطین و غارتگران آدمیزاد مصون مىدارد.
مادرش بعد از زاییدن او درگذشت و بىدرنگ اعضاى خانواده گرد آمدند و گفتند زادگاه بچه براى سکونت مناسب نیست و قرار دادند به چراگاههاى نوین روانه شوند. ولى پدرش کمبوجیه پس از تأمل چنین گفت که: «این کار تنها با نظر خانواده نمىشود بلکه باید شوراى سه قبیله هم موافقت کند و بهعقیده من عزیمت از اینجا صلاح نیست. این دره براى اسب و آدم سازگار است و در واقع بهشتى است!» کمبوجیه، شاه کوچک پارسیان، فکرى لجوج داشت. درهاى که او مىگفت در ارتفاعات شمال شرقى بود ورودى سیلآسا از قعر آن جارى بود که گذشته از آوردن آب مشعر صداى ناهید هم بود.
کمبوجیه فرمان داد در ساحل مقابل رود آتشکدههاى دوگانه بسازند و شبانگاه، شعله آتش مقدس بلند گشت. بهنظر او این محل غیر از تقدیس آب و آتش، در مقابل دشمنان هم سنگر طبیعى تشکیل مىداد. کاروان بازرگانان آنجا را پارسهگرد نام نهادند که بهمعنى اردوگاه پارسیان مىآید؛ البته نمىشد آنجا را کاملا شهر نامید.
پس کوروش جوان اوایل عمر خود را در این کوهستان دوردست گذراند که سکنه آن خود را برتر از سکنه هاموننشینان اراضى پایین مىپنداشتند. در همینجا کوروش از پنج و شش سالگى به اسبسوارى خو گرفت در صورتى که کودکان هامون در این سن مشغول بازى با عروسکهاى گلى مىشدند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.