متن، قدرت، حقیقت
درباره نویسنده نصر حامد ابوزید:
نصر حامد ابوزید (Nasr Abu-Zayd) نویسنده کتاب متن، قدرت، حقیقت، (متولد ۱۰ ژوئیه ۱۹۴۳—درگذشت ۵ ژوئیه۲۰۱۰) متفکر مصری قرآن و یکی از متکلمان آزاداندیش و پیشرو در اسلام بود. او برای پروژه خود یعنی تفسیر انسانی از قرآن مشهور است. نصر حامد ابو زید در نزدیکی طنطا دنیا آمد. در سن ۱۲ سالگی، او به اتهام هواداری از اخوان المسلمین به زندان افتاد. پس از دریافت آموزشهای فنی او برای ارتباطات سازمان ملی در قاهره کار کردهاست.
در همان زمان، او در دانشگاه قاهره شروع به تحصیل کرد و درجه کارشناسی خود را در ۱۹۷۲، کارشناسی ارشد خود را در ۱۹۷۷ با پایاننامهای با عنوان «مسئلهٔ مجاز در قرآن و تفسیر عقلی قرآن در نظر معتزله» و درجه دکترایش را در ۱۹۸۱ با رسالهای با نام «تأویل قرآن در نظر ابن عربی» در رشتهٔ زبان و ادبیات عربی بدست آورد. در سال ۱۹۸۲، او به گروه زبان و ادبیات عربی در دانشگاه قاهره به عنوان استادیار پیوست. در سال ۱۹۹۵، وی به رتبه استاد تمام ارتقاء یافت. زمانی به مادرید، پایتخت اسپانیا، مهاجرت کرد و سپس به دانشگاه لیدن هلند رفت و تا پایان عمر در آنجا زندگی کرد.
نصر حامد ابو زید نگاهی نوگرایانه به آموزههای دینی داشت و از این روی با مخالفتهای شدیدی از سوی دست اندرکاران رسمی دین اسلام روبرو بود.
درباره کتاب متن، قدرت، حقیقت:
عمدۀ کتاب ابوزید بحثهای معرفتی و تحلیلی درباره تأویل و مجاز و توجه به بافت سخن و نقد نوگرایی اسلامی در جریان نوزایش است. در بخش ابتدای کتاب شخصیتهای نوگرای جریان نوزایش اسلامی و گفتمانشان را نقد کرد، مبنی بر اینکه آنان با رویکرد واکنشی، گزینشی و فایدهگرای خود در نسبت با تحولات غرب، در تفسیر قرآن معمولا دچار مغلطه و سازگارسازی غیرعلمی شدهاند. در بخش «متن و مسئله بافت» هم تأویل و تفسیرهای پیشینی، غیرروشمند و خارج از بافت گفتار را نه تأویل بلکه تلوین خواند. حال اگر همین عینک را در مرور آرای خود او به کار گیریم، داوریمان قبول تأویل او خواهد بود یا ردّ تلوین او؟
تنها بخش ایجابی کتاب که خود نویسنده به نوعی پای در وادی تأویل مینهد، حدود صد صفحۀ انتهایی کتاب در بخش «قرآن: جهان به مثابه نشانه» است. ابوزید همچنانکه شرح شد در این فصل بیان قرآن را درصدد تبدیل نشانههای آفاقی به نشانههای زبانی و ارجاع به آنها برای تدبر و تفکر و رساندن مخاطبان از این مسیر به طاعت و ایمان است. مشخصاً نتیجه ابوزید این بود که موضوع مشترک تأمل در آفاق هستی میان کوششهای عقلی/فلسفی و در اینجا قرآن ما را به این نکته میرساند که معرفت برهانی پیششرط معرفت دینی است و عقل/فلسفه و وحی با هم ناسازگار نیستند.
در جاهایی هم که ناسازگاری رخ میدهد به بیان ابنرشد این ناسازگاری و مخالفتها، ظاهری و ناشی از تأویل و تفسیر ظاهری ماست که چارهاش بازتفسیر است. چرا که اگر تأمل در آفاق برای شناخت قوانین علمی و فلسفی را جدی نگیریم، تأمل و تفکر دینی مسیر خودش را برای رسیدن به ایمان و سجایای اخلاقیِ آن نظیر شُکر و تقوی از دست میدهد.
چنین نتیجهگیری آشکارا همخوان با رویکرد اعتزالی و عقلی نصرحامد ابوزید است. البته این نادرست است که انگیخته را از مسیر انگیزه ارزیابی کنیم، ولی باید سختگیرانه مسیر تأویل مفصل او در این فرضیۀ نشانگی را از جهت استحکام استدلالی و استنباط از قراین متنی بررسی کنیم. بررسی این مسیر بیرون از حوصله این گفتار است، اما به نظر میآید پیش کشیدن راهحل سادهساز ابنرشد مبنی بر لزوم تأویل مجدد در صورت ناسازگاری بُرهان عقلی و گزاره دینی همه جا کارساز نباشد.
درست است که ابوزید از قول ابنرشد میگوید که حق با حق تعارض نمییابد و بلکه سازگار است، اما اولاً حقیقت اینقدر با وضوح خود را از ناحقیقت نشان نمیدهد. باور به چنین وضوحی با خودِ عقلانیت فلسفی و تجربی امروز سازگار نیست. به علاوه تأمل عقلی در خلفت گاهی به نتایجی ختم میشود که حداقلی از اشتراک را هم با معارف دینی ندارد و به هیچ صورتی نمیتوان با بازتفسیر ناسازگاری میان آنها را از بین بُرد. پس به نظر میآید باور به میدان کنش مشترک عقل و دین اینقدرها هم مقبول نیست و نمیتواند مقدمۀ رفع همه ناسازگاریها باشد.
عقلانیت فلسفی همیشه تعریفی واحد با مقدمات مشترک ندارد. در حوزه تصرف در طبیعت هم پای عقل تجربی و تحولات مدام آن به میان میآید. از آن طرف گزارههایی از دین عقلگریر و حتی در ظاهر عقلستیزند. به علاوه مقصد اصلی قرآن هم در تاکید بر ذکر و فکر در طبیعت هدایت قلبها و عقلها به خداوندِ جاری در آن و ادراک هدفمندی خلقت است. چنین هدفِ خدانِمایی که به تعبیر ابوزید پدیدههای آفاقی را در نظام زبانی، به رمزگان آیه و علامتِ او تبدیل میکند و در همۀ ساختار قرآن بازتاب یافته است، با افق کوششهای عقلی در کشف قوانین علمی متفاوت است.
همین افقهای متفاوت است که بعضاً ناسازگاریهای عمیق و رفعنشدنی ایجاد میکند. به عبارت بهتر مجموع استدلال ابوزید برای به همرسانی معرفت عقلی/برهانی و دینی/قرآنی کامل نیست و به همه ابعاد ماجرا نپرداخته است و نیازمند تکمله است. تکملهای که اگر او زنده بود، میتوانست در پاسخ به سؤالات بعدی ما بیانش کند.
قسمتی از کتاب متن، قدرت، حقیقت:
چرا هر بار که صحبت از میراث میشود فوراً «دین» و اندیشهی دینی، به طور عام و اندیشهی اسلامی به طور خاص به ذهن میآید؟ این سؤال یک روی مسئلهای است که میخواهیم به آن بپردازیم. روی دیگر مسئله آن است که چرا دغدغه میراث تا این حد خود را به ما تحمیل میکند تا حدی که باعث میشود تقریباً تنها امتی باشیم که در برابر هر حادثهای یا در برابر بحرانهای نه چندان اندکش به گذشته هایش چسبیده است.
همچنان که پیش رفت اشاره به آینده است و بر تحرک دلالت میکند، «میراث» اشاره به گذشته است و بر سکون و جمود دلالت میکند انگار فرد عرب محکوم به آن است که گامهایش به پیش باشد و نگاهش به پس نه پیش رفت را عملی میکند نه به مرده ریگ گذشتگانش قناعت و مسئله به جای خود باقی است چگونه واقعاً پیش رفت کنیم بیآنکه «میراث» را کنار گذاریم؟ میراث که به اسلام فرو کاسته میشود به هویت تبدیل شده است؛ هویتی که کنار گذاشتنش افتادن به منجلاب پوچی و افتادن در معرض نیستی است؛ بیانگر ریشه دار بودن و اصالت ما در تاریخ بشر است؛ در برابر «پیشرفت منوط به دریافت دست آوردهای عقل بشر در…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.