یک سرزمین موعود
درباره نویسنده باراک اوباما:
باراک اوباما نویسنده کتاب یک سرزمین موعود است. باراک حسین اوبامای دوم (Barack Hussein Obama II)، زادۀ ۱۹۶۱، وکیل، سناتور و چهلوچهارمین رئیسجمهور ایالاتمتحدۀ آمریکا طی دو دورۀ چهارساله است. او لیسانس علوم سیاسی با گرایش روابط بینالملل از دانشگاه کلمبیا و فوق دکترایِ حقوق اساسی از دانشکدۀ حقوقِ هاروارد را دارد. اوباما پس از فارغالتحصیلی به شیکاگو بازگشت و کارش بهعنوان وکیل حقوق مدنی را آغاز کرد و از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۴ به تدریس دروس حقوق اساسی در دانشگاه شیکاگو پرداخت.
او در ۴ ژانویه ۲۰۰۵ پس از پیتر فیتزجرالد وارد سنا شد و در ۲۰ ژانویه ۲۰۰۹ با شعارِ «امید و پایانِ جنگ» بهعنوانِ رئیسجمهور ایالاتمتحده انتخاب شد. باراک اوباما مردِ سال ۲۰۰۸ در مجلۀ تایم و برندۀ جایزۀ صلحِ نوبل در سال ۲۰۰۹ برای «تلاش فوقالعاده در تقویت دیپلماسیِ بینالمللی و ترغیب به همکاری میان جوامع» است.
درباره کتاب یک سرزمین موعود:
یک سرزمین موعود گزارشیست بسیار مشروح از هشت سال ریاستجمهوری اوباما در سالهایی بحرانی از تاریخ ایالاتمتحده آمریکا. گزارش کوششی همهجانبه و تمامعیار برای پیروزی در انتخاب نخستین رئیسجمهور آفریقایی ـ آمریکایی ایالاتمتحده و گزارشِ رویکردی کموبیش نوین در خطمشی سیاسی و اجتماعی رهبری آمریکا و مواجهه با دولتها و ملتهای جهان.
اوباما در این کتاب بهتفصیل از همه وقایع نخستین دوره ریاستجمهوریاش صحبت میکند؛ کارزارِ متفاوتِ انتخاباتی، وقایع داخلی کاخ سفید و اتاق بیضی، بحران گسترده اقتصادی آمریکا، عراق، انقلاب ایران، انرژی هستهای، جنبش سبز، چین، روسیه و دیدار با پوتین، فاجعه زیستمحیطی نشت نفت، بهار عربی، لیبی و سرنگونی معمر قذافی، مصر و سرنگونی حسنی مبارک، افغانستان، القاعده و همچنین شرح جزئیات کشتن اُسامه بن لادن در پاکستان. درعینحال اوباما در این کتاب تلاش میکند جایگاه برابرِ سیاهپوستان و رنگینپوستان جامعه آمریکا و شکستن حدومرزهای نژادپرستانه را با نگاهی عملگرا و روشن یادآوری و گواهی کند.
بازنگری و شرح نقش آمریکا در دوران پس از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد نیز در این کتاب حائز اهمیت است:
«آمریکا در هفت دهه گذشته جایگاه سلطهگرایانهای در صحنه جهانی داشته است. در پی جنگ جهانی دوم، درحالیکه بقیه جهان یا فقیر شدند و یا تبدیل به تلی از آوار شدند، ما در ایجاد یک سیستم بههمپیوسته ابتکارات، معاهدات و نهادهای جدید پیشقدم شدیم … انگیزههای ما برای ساخت چنین فضایی، فداکارانه نبوده است. فراتر از کمک برای حصول اطمینان از امنیت خودمان، (چنین سیستم و فضایی) باعث شد تا بازارهای آزاد برای فروش محصولات ما فراهم شود، خطوط دریایی برای کشتیهای ما در دسترس باشد و روند ثابت انتقال نفت برای کارخانهها و اتومبیلهای ما حفظ شود. … ما در امور کشورهای دیگر دخالت میکردیم و این کار گاهی اوقات نتایج فاجعهباری داشت. اقدامات ما غالباً با آرمانهای دموکراسی، تعیین سرنوشت و حقوق بشر که خود را مظهر آنها میدانستیم، مغایرت داشت.»
اوباما، در کنار شرح مبسوطِ اتفاقات و حوادث کوچک و بزرگ هشت سال ریاستجمهوری، تأکید بر بنیان خانواده و اولویت ارزشهای خانوادگی را از یاد نمیبرد و هرکجا که مجالی دست میدهد به ارزش بیمانند همسر و دخترانش در زندگی اشاره میکند:
«و چه لذتی داشت، گوش دادن به مالیا و ساشا که درمورد روزهایشان حرف میزدند، دنیایی از اتفاقات دوستانه … بعد از خوردن غذا و زمانی که آنها باید تکالیفشان را انجام میدادند و برای خواب آماده میشدند، میشل و من مینشستیم و برای مدتی از حالِ هم باخبر میشدیم، کمتر درمورد سیاست و بیشتر درمورد اخبار دوستان قدیمی مان، فیلمهایی که قصد دیدنشان را داشتیم و از همه بیشتر درموردِ روندِ شگفتانگیز تماشایِ رشد دخترهایمان حرف میزدیم. بعد برای دخترها داستان شب میخواندیم، آنها را محکم بغل میکردیم و میخواباندیم … در آن زمان و یک ساعت و خردهای هر شب، من دوباره نیرو میگرفتم- ذهنم پاک میشد و قلبم از هر آسیبی که در طول روز، در مواجهه با دنیا و مشکلات لاینحلش متحمل شده بود، التیام مییافت.»
یک سرزمین موعود میتواند از جهات گوناگون مخاطبان گستردهای داشته باشد. روایتی که در کنار کتابِ شدن میشل اوباما، که به پدیدهای جهانی در دنیای کتاب و کتابخوانی تبدیل شد، حرفهای فراوانی برای شنیدن و توجه کردن خواهد داشت.»
قسمتی از کتاب یک سرزمین موعود:
گاهی اوقات همین نگهبان، مجبور میشد جمعیت متعجبی را که دنبالم میآمدند، عقب نگه دارد. اگر وقت داشتم، میایستادم، با آنها دست میدادم و میپرسیدم اهل کجا هستند. بیشتر وقتها به راهم ادامه میدادم، از اتاق جلویی میگذشتم و وارد اتاق بیضی میشدم. آنجا با کارمندهای شخصیام حال و احوال میکردم، برنامهی کاری و لیوانی چای داغ میگرفتم و روز را شروع میکردم.
هفتهای چند بار بیرون میرفتم و سری به نگهبانان محوطهی باغ رز میزدم. همهی کارکنان باغ رز توسط سرویس امنیتی استخدام میشوند. اکثر آنها مردهایی مسن با یونیفرم سبز و خاکی بودند. گاهی کلاهی همرنگ یونیفرم روی سرشان میگذاشتند تا از شر آفتاب در امان باشند یا کت بزرگی روی آن میپوشیدند تا سرما را کنار بزنند.
اگر دیرم نمیشد، از گیاهانی که تازه کاشته بودند، تعریف میکردم، یا اوضاع و احوالی را که بعد از طوفان به وجود میآمد، جویا میشدم. آنها هم با افتخار و غرور دربارهی کارشان توضیح میدادند. زیاد حرف نمیزدند. حتی بین خودشان با اشارهی سر و دست، منظورشان را میرساندند. هر کدام روی وظیفهی فردی تمرکز داشتند اما در عین حال، با هم هماهنگ بودند. یکی از آنها سیاهپوستی قد بلند با گونههای لک شده بود. قدیمیترین عضو باغ رز، اد توماس. چهل سال در کاخ سفید کار کرده بود. اولین باری که او را دیدم، سریع دستمالی از جیب عقبش درآورد و قبل از اینکه با من دست بدهد، انگشتهای خاکیاش را پاک کرد. دستهایش شبیه ریشههای درخت، رگی و پهن بود و دستهای من را کاملاً میبلعید. از او پرسیدم دوست دارد قبل از بازنشستگی، چند سال دیگر در کاخ سفید کار کند.
جواب داد: «نمیدونم جناب رئیس جمهور. کار کردن رو دوست دارم اما این اواخر یه خورده بدنم درد میکنه. حدس میزنم تا زمانی که شما رئیس جمهور باشید، من هم اینجا کار کنم و مطمئن بشم، باغ مثل همیشه سرحال و زیباست.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.