یادداشتهای فارنهایت 451
درباره نویسنده فرانسوا تروفو:
فرانسوا تروفو (François Truffaut) نویسنده کتاب یادداشتهای فارنهایت 451، (زاده ۶ فوریه ۱۹۳۲ در پاریس – مرگ ۲۱ اکتبر ۱۹۸۴) فیلمساز، نظریهپرداز و منتقد سینمایی برجسته فرانسوی بود. وی از پیشروان جریان موج نوی فرانسه محسوب میشد. اولین اثر سینمایی وی فیلم چهارصد ضربه، در زمرهٔ شاهکارهای سینمای دنیا و سه فیلم بلند آغازین موج نو قرار میگیرد. تروفو نویسنده یا همکار نویسنده فیلمنامه تمام فیلمهایی بود که خودش کارگردانی کرد. آثار او ترکیبی از کمدی، غم، تردید و عشق بود. یکی از مضامین اصلی فیلمهای تروفو زندگی خودش بود. از این جهت پارهای از فیلمهایش فیلمهای زندگینامهای محسوب میشوند. چهارصد ضربه نیز یکی از آن فیلمهاست و تصویر پارهای از وقایع دوران کودکی فیلمساز است.
درباره کتاب یادداشتهای فارنهایت 451:
فرانسوا تروفو: با برنارد هرمن به تماشای فیلم مینشینیم. فیلم را تکه تکه که میبینم، ازش خوشم میآید، ولی از سر تا ته که تماشا میکنم به نظرم خسته کننده میرسد. به خودم میگویم علتش این است که لحظه به لحظهی فیلم را از حفظ هستم و آدم فیلمی را که خودش گرفته محال است بتواند به چشم یک تماشاگر عادی نگاه کند، مگر اینکه یکی دو سال از زمان ساختن فیلم گذشته و آدم فیلم را در این فاصله هیچ ندیده باشد…
فارنهایت ۴۵۱ یا ۴۵۱ درجهٔ فارنهایت نام فیلمی ساختهٔ فرانسوا تروفو به سال ۱۹۶۶ میلادی است. این فیلم براساس داستان بلند ۴۵۱ درجه فارنهایت اثر ری بردبری ساخته شدهاست.
داستان فیلم از این قراراست که: در آیندهای نهچندان دور و نهچندان غیرمحتمل، گای مونتاگ آتشنشان است. اما در این آینده انگار همه چیز وارونه و مسخ شده و معنایی دیگر یافتهاست. مونتاگ آتشنشان است، ولی کارش خاموش کردن آتش نیست، بلکه کارش برپا کردن آتش است. سوزاندن کتاب کاری ست که آتشنشانها به آن میپردازند. به مردم گفتهاند کتابها همه مضر و بد هستند و نوشتههای آنها برای اخلاق و روح و روان جامعه خطری مهلک بهشمار میرود، و شگفتا که تقریباً همه باور کردهاند! در این آیندهٔ مخوف، تلویزیونها روح و ذهن و جسم مردم را تسخیر کردهاند، تلویزیون جایگزین تمام انواع دیگر هنر شده و بر فضای خانوادهها حکمفرمایی میکند.
هر شهروند خوبی موظف است به محض اینکه فهمید کسی از آشنایان و بستگانش کتاب دارد، آدرس او را به پستهای مخصوص آتشنشانی اطلاع دهد. گای مونتاگ نیز یکی از افراد گنگ و بیفکر چنین جامعهای است و میپندارد با سوزاندن کتابها به سلامت روحی و روانی جامعه کمک میکند. اما ورود کلاریس به زندگیاش، دنیای او را به هم میریزد. کلاریس از او میپرسد آیا هرگز یکی از کتابهایی را که سوازنده خواندهاست یا خیر. البته او هرگز چنین جنایتی مرتکب نشده، ولی بالاخره حرفهای کلاریس کار خودش را میکند و مونتاگِ سربهراه، یاغی میشود…
قسمتی از کتاب یادداشتهای فارنهایت 451:
پنجشنبه، ۱۳ ژانویه
امروز صبح شروع میکنیم. بدون اسکار یا جولی؛ امروز صحنههایی را میگیریم که از فیلم روی صفحهی تلویزیون شبکههای مختلف دیده خواهد شد. گفتوگویی مهمل بین دو شخصیت یک بازی تلویزیونی، که از لیندا، همسر مونتاگ، هم دعوت شده که در آن شرکت کند؛ به این ترتیب که باید به بعضی از سؤالها جواب بدهد. یکی از این شخصیتها عینکی است و من وادارش کردم طوری توی دوربین زل بزند که کمی به ریخت کلود شابرول در بیاید.
دومین صحنهی تلویزیونی، نمایش جودو بین یک زن و یک مرد، و سومی صحنهی آرایش یک زن است که لیندا آن را در تلویزیون کوچکی کنار تخت خوابش تماشا میکند. این نمایشهای تلویزیونی باید کاملا ریخت نمایش تلویزیونی را داشته باشند و ما این کار را با حقههای سینمایی، در چاپ و با افزودن پارازیتهای تصویری انجام خواهیم داد. بعد تصویر را از پشت روی پردهی شفافی، که حکم صفحهی تلویزیون را دارد، در صحنه خواهیم تاباند. به این ترتیب هنرپیشهها میتوانند جلو این صفحههای تلویزیونی بازی کنند و ما هم میتوانیم دوربین را حركت بدهیم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.