گابریل لامبر
درباره نویسنده الکساندر دوما:
الکساندر دوما (Alexandre Dumas) نویسنده کتاب گابریل لامبر، الکساندر دوما (پدر) (۲۴ ژوئیه ۱۸۰۲ – ۵ دسامبر ۱۸۷۰) رماننویس و نمایشنامهنویس فرانسوی بود که به او لقب «سلطان پاریس» را داده بودند. دوما به خاطر رمانهای ماجراجویانه فراوانش یکی از مشهورترین نویسندگان فرانسه بهشمار میرود. بسیاری از رمانهای او، از قبیل «سه تفنگدار»، «ملکه مارگو» و «گردنبند ملکه» رمانهایی دنبالهدار و سریالی هستند. او علاوه بر رماننویسی، مقالهنویس، نمایشنامهنویس و خبرنگار پرتوانی بود.
پدر الکساندر، که ژنرالی در ارتش ناپلئون بود، مورد غضب ارتش قرار گرفت و همین امر او را به سمت فقر سوق داد. زمانی که الکساندر دوما به دنیا آمد، خانواده او ثروت و موقعیت خود را از دست داده بودند و مادر او که با مرگ ژنرال دوما در ۱۸۰۶ (در چهارسالگی الکساندر)، بیوه شده بود، جهت ایجاد موقعیت تحصیلی مناسب برای فرزندش به سختی تلاش میکرد. هرچند «ماری لوئیس» در تأمین هزینههای تحصیلی برای فرزندش ناتوان بود، اما این مسئله در شوق و علاقه الکساندر به مطالعه تأثیری نداشت و او هر کتابی را که به دست میآورد میخواند.
همزمان با رشد الکساندر کوچک، داستانهایی که «ماری لوئی» از شجاعت و رشادت پدرش در زمان اوج اقتدار ارتش ناپلئون برای او تعریف میکرد، به وی دید روشن و واضحی از ماجراجویی و قهرمانپروری میبخشید.
هرچند که سایه فقر بر خانواده الکساندر سنگینی میکرد، اما هنوز شهرت پدر و ارتباطات اشرافی سابق برای آنها باقیمانده بود و همین عوامل باعث شد که پس از استقرار رژیم سلطنتی، الکساندر ۲۰ ساله در ۱۸۲۲ به پاریس برود و با کمک اقوام پدری، به سمت منشی مخصوص دوک دو اورلئان درآید.
همزمان با کار در پاریس، دوما به نوشتن مقاله برای مجلات و نمایشنامه برای تئاتر میپرداخت. در ۱۸۲۹ نمایشنامه هنری سوم و دربارش ارائه شد و با استقبال خوبی روبرو گشت. سال بعد نمایشنامه بعدی او کریستین شهرت بیشتر و به موازات آن موقعیت مالی خوبی برایش به ارمغان آورد و او را قادر ساخت که تمام وقت به نویسندگی بپردازد.
در ۱۸۳۰ وی در انقلابی سهیم گردید که منجر به براندازی حکومت شارل و تفویض قدرت به کارفرمای او «دوک دو اورلئان (یا همان لوئی فیلیپ)» شد. تا نیمههای دههٔ ۱۸۳۰ زندگی در فرانسه به علت شورشهای پراکنده مختل بود. همزمان با بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی موقعیت برای بروز استعداد الکساندر دوما فراهم شد. پس از نوشتن چند نمایشنامه موفق دیگر، او به نوشتن رمان تغییر جهت داد. به این ترتیب که با افزایش علاقهمندی روزنامهها به رمانهای دنبالهدار در سال ۱۸۳۸ دوما با بازنویسی یکی از نمایش نامههایش اولین رمان سریالی خود با نام کاپیتان پاول را ارائه کرد و این شروعی بود برای تبدیل ذهن الکساندر دوما به یک «استودیوی داستان پردازی» که صدها داستان و شخصیت در آن ساخته و پرداخته شد.
در سالهای ۱۸۳۹ تا ۱۸۴۱ دوما به همراه تنی چند از دوستانش رمان Celebrated Crimes (جنایات مجلل) را ساخته و پرداخته کرد. این رمان ۸ قسمتی به شرح جنایات مشهور اروپا میپردازد.
در اول فوریه ۱۸۴۰ دوما با هنرپیشهای به نام Ida Ferrier (ایدا فریه) (۱۸۵۹–۱۸۱۱) ازدواج کرد. اما علیرغم این ازدواج او دارای فرزندی غیرقانونی از زنی به نام ماری کاترین لابای است که همان الکساندر دومای پسر است. این فرزند دوما راه پدر را ادامه داد. وی یکی از نویسندگان شهیر فرانسه است.
نویسندگی برای دوما درآمد زیادی به همراه داشت، اما نوع زندگی اشرافی و ولخرجی و دست و دلبازی دوما نهایتاً باعث ورشکستگی او گردید. زمانی که سلطنت لوئی فیلیپ با شورشی به پایان رسید، دوما از جانب حاکم منتخب مورد توجه قرار نگرفت. وی در سال ۱۸۵۱ برای رهایی از دست طلبکارانش به روسیه گریخت و دو سال از زندگیاش را در آنجا سپری کرد. پس از آن دوما با تأسیس روزنامهای به نام ایندیپندت وارد جریانات سیاسی ایتالیا شد و سرانجام در سال ۱۸۶۴ به پاریس بازگشت.
او از پیشگامان مکتب رمانتیسیسم بود و گاهی رگههایی از مکتب واقعگرایی نیز در نوشتههایش یافت میشود. وی بیش از سیصد عنوان کتاب دارد که حاکی از پرکاری این نویسنده بزرگ است. کتابهای او تقریباً به تمام زبانهای زندهٔ دنیا ترجمه شده و تاکنون بیش از ۲۰۰ فیلم براساس کتابهایش ساختهاند. هم اینک محل زندگی او در کاخ مونت کریستو در حومهٔ پاریس پذیرای مسافران و علاقهمندان به اوست. همچنین در سال ۱۹۷۰ یکی از ایستگاههای متروی پاریس برای بزرگداشت او به نام ایستگاه الکساندر دوما نامگذاری شد و در سال ۲۰۰۲ میلادی دولت فرانسه به مناسبت دویستمین سالگرد تولد الکساندر دوما بقایای جسد او را در پانتئون پاریس محل دفن مفاخر ملی فرانسه جای داد. دوما در پنجم دسامبر سال ۱۸۷۰ در حالی که ۶۸ بهار از زندگیاش میگذشت درگذشت.
درباره کتاب گابریل لامبر:
آقای دوما در زمان اقامتش در شهر تولون با مردی محکوم به اعمال شاقه مواجه میشود که چهرهاش برای او آشناست. تلاش ذهنی نویسنده برای بازشناختن محکوم بینتیجه میماند تا اینکه خود زندانی نام سابقش را فاش میسازد. با این اتفاق آقای دوما غرق خاطرات و سرگذشت عجیب این مرد میشود. اینرمان که یکخاطرهنگاری محسوب میشود، در ۱۹ فصل نوشته شده است.
قسمتی از کتاب گابریل لامبر:
سریع برگشت و چشمش به من افتاد؛ بعد مثل لبو سرخ شد و با چنان سرعتی بهسوی پلکان خیز برداشت که نزدیک بود آقا و خانمی را که در مسیرش قرار داشتند به زمین بزند. دنبالش رفتم، اما وقتی به زیر ستونها رسیدم، او را دیدم که سوال کالسکه دونفره بسیار دلربا شد، نوکری اونیفرمپوش در را پشت سرش بست و کالسکه چهارنعل از آنجا رفت.
پرسیدم: اما چطور انتظار دارید کالسکه و نوکرهای اونیفرمپوش داشته باشد؟ لابد اشتباه کرده اید؛ بیشک گابریل نبوده.
دارم میگویم همانطور که تو را میبینم او را دیدم و اطمینان دارم که خودش است. او را خوب میشناسم، چون سهسال منشیام در دهداری بوده.
آقای دهدار این موضوع را به دیگران هم گفتهاید؟
البته! به هرکس که خواسته است بشنود گفتهام. از من نخواست رازداری کنم، چون افتخار نداد آشنایی بدهد.
آهسته گفتم: اما پدرش؟
خب، پدرش از این موضوع خیلی خوشحال میشود. این چهچیزی را نشان میدهد؟ نشان میدهد که پسرش ثروتمند شده.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.