کژتابیهای ذهن و زبان
درباره نویسنده بهاءالدین خرمشاهی:
بهاءالدین خرمشاهی نویسنده کتاب کژتابیهای ذهن و زبان، (زاده فروردین ۱۳۲۴ در قزوین) نویسنده، مترجم، فیلسوف، روزنامهنگار، طنزپرداز، فرهنگنویس، حافظ پژوه، شاعر و استاد دانشگاه ایرانی است. وی تألیفاتی در حافظشناسی و تفسیر اشعار او دارد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در قزوین گذراند. سپس در رشتهٔ پزشکی پذیرفته شد اما تحصیل در این رشته را در سال سوم نیمهکاره رها کرد (۱۳۴۳) و به همراه کامران فانی، سعید حمیدیان و قدمعلی سرامی به تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی پرداخت. سپس از دانشگاه تهران فوق لیسانس کتابداری گرفت (۱۳۵۰ تا ۱۳۵۲) و در مرکز خدمات کتابداری مشغول به کار شد.
از استادان وی در رشتهٔ ادبیات فارسی میتوان به سیدمنوچهر مرتضوی ،ذبیحالله صفا، مهدی محقق، سید جعفر شهیدی، پرویز ناتل خانلری، سید صادق گوهرین، ابوالحسن شعرانی و عبدالحمید بدیع الزمانی کردستانی اشاره کرد. او توفیق خود را در مسیر پژوهشهای قرآنی، مدیون کتاب قانون تفسیر و مولفش سیدعلی کمالی دزفولی میداند.
وی در ۱۳۵۲ ازدواج کرد که حاصل آن سه فرزند به نامهای هاتف (متولد ۱۳۵۴)، عارف (متولد ۱۳۵۸) و حافظ (متولد ۱۳۶۳) است. وی از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ خدمت سربازی را سپری کرد. او همچنین از اعضای هیئت علمی دانشنامه تشیع است.
درباره کتاب کژتابیهای ذهن و زبان:
نويسندهي كتاب کژتابیهای ذهن و زبان با ارائهي مثالهاي گوناگون به بررسي كژتابيهاي ذهن و زبان و همچنين عبارات و جملات دوپهلو و مبهمِ رايج در گفتگوهاي عادي، ادبي و علمي به شيوهاي شيرين و طنزآميز مي پردازد.
«کژتابی زبان اصطلاحی است که نگارنده این سطور در دهه 1360 برای سلسله مقالات خود که متشکل از جملات دوپهلوی کژتاب بودهاند و پدیدهای بین ایهام (دو معنا دهی) و ابهام(دوگانه خوانی و دیریابی) به کار برده و صدها بلکه بیش از هزار جمله پیچدار را که غالب آنها هم به همین جهت طنزآمیز از آب درآمدهاند، مطرح کرده و توضیحات لازم را هم ذیل آنها آورده است. در زبانهای دیگر جهان هم پدیده کژتابی رخ میدهد. همه اینها را در مقدمه کژتابی اول آوردهایم.
این مقالات به سیستم قلّکی یا آبیاری قطرهای جمع شده و به قول سعدی و بر خلاف قول او چاله را با شبنم پرکردهایم.
نخستین مقاله کژتابی در سالهای 1365 یا 1366 یا یک دو سال عقبتر یا یک دو سال بعدتر از آن سالها در نشریه «کیهان فرهنگی» دوره اول به چاپ رسید و چون پدیده تازهای بود، جلب انظار و تنویر افکار کرد و تا بدانجا تعداد آنها زیاد شد که در محافل فرهنگی و زبانی و ادبی رسماً به عنوان پدیده و قالب(ژانر) جدیدی به رسمت شناخته شده و حتی شرح و بحث از آنها در کتابهای درسی دبیرستانی مطرح شد و بعضی از زبانشناسان مقالات انتقادی و توضیحی درباره آن نوشتند، که گویا(حافظه را ببین) به بعضی از آنها پاسخ خوشاخلاقانه و مؤدبانه نوشتم.
با این حساب چنانچه عرض شد شمارههای اول مقالات کژتابیهای زبان در «کیهان فرهنگی» دوره اول و چندین و چند شماره آن تا جمعاً 29 شماره در نشریههای دیگر مثل «کیان» و گویا سالنامه گلآقا و روزنامه شرق و بیشتر از همه در روزنامه جامجم، در سالهای 1383 و 1384، به چاپ رسید به نام آن کلمه «ذهن» را هم افزودم که بتوانم داستانک و بعضی لطیفهها و هشتبلوکوها را هم اضافه کنم. به گمانم هیچ سلسله –که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست- از مقالات من این همه استقبال ندیده و خواننده نداشته. (به این هم میگویند «انتقاد از خود»). مقاله سیام را در زمانی که کتاب زیر چاپ بود افزودم، که به اصطلاح «روند»(گرد) شود. تازه بعید نیست حسن ختام هم داشته باشد.»
قسمتی از کتاب کژتابیهای ذهن و زبان:
چهار گفتار یا گفتوگوی کوتاه مرا به خصلت خاصی از زبان توجه داد که پیش از آن به غفلت از کنارش میگذشتم. این چهار گفتوگو ناگهان بنده را غواص دریای معانی کرد. تا به خود آمدم دیدم که رفتهام توی جلد شیر و شبیهالعلما شدهام و دارم بلاتشبیه با نگاه علمی به زبان مینگرم و سرانجامم به اینجا کشید که دارم مقالهای مینگارم که غیر اهل فن تصور میکنند که من زبان شناسم، ولى زبان شناسان به صرافت و فراست در مییابند که بنده غير اهل فنم.
بوریاباف اگرچه بافنده ست نبرندش به کارگاه حریر
تنها شرط علمیای که بنده برای نگارش این مقاله به کار بستم این بود که در تحریر و تکمیل آن عجله نکردم و در طول یک سال هرچه مثال و مسئله به ذهنم میرسید در داخل پوشهای نگه میداشتم و هر وقت نفس اماره بیتابی میکرد که «و في التأخير آفات» در جوابش به این مصراع حافظ پناهنده میشدم: «چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد.» تا سرانجام کاسه صبرم علما و عملا لبریز شد. نوشته حاضر محصول بیحاصل آن تأملات است. اما آن چهار گفتوگوی کوتاه که حکم از درخت افتادن سیب را برای نیوتون پیدا کرد از این قرار بود:
۱) یک روز داشتم با یکی از برادرهايم اختلاط میکردم و از هر در سخن میگفتیم تا سخن به دوستی از دوستان من کشید. گفتم: «بله، معمار باسوادی است…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.