کروک و شرکا مجموعه کارآگاه اشتودر جلد سوم
درباره نویسنده فریدریش گلاوزر:
فریدریش گلاوزر (Friedrich Glauser) نویسنده کتاب کروک و شرکا، (4 فوریه 1896 در وین – 8 دسامبر 1938 در نروی) نویسنده آلمانی سوئیسی بود. وی در اولین رمان خود “Gourrama” که بین سالهای 1928 و 1930 نوشته شده است، تجربیات خود در لژیون خارجی فرانسه را بیان کرد. شامگاه قبل از روز عروسی اش، وی دچار سكته مغزی ناشی از انفاركتوس مغزی شد و دو روز بعد درگذشت. املاک ادبی فردریش گلوزر در بایگانی ادبیات سوئیس در برن بایگانی شده است. نوشته های ادبی فردریش گلوزر در بایگانی ادبیات سوئیس در برن بایگانی شده است.
درباره کتاب کروک و شرکا:
کارآگاه اشتودر آدمی بسیار معمولی است، سر و وضع مرتبی ندارد و چاق است. او زیاد به سلامتیاش اهمیت نمیدهد، ورزش نمیکند، لباس چروک میپوشد و یقه پیراهنش آهار ندارد. موقع سرماخوردگی با سروصدا فین میکند و با لهجه دهاتی حرف میزند. گلاوزر، کارآگاه ساده و بیشیلهپیله مجموعه پلیسی خود را در دهه ۱۹۳۰ خلق کرد؛ یعنی زمان که قهرمانان داستانهای پلیسی بیبروبرگرد باید مثل شرلوک هولمز، ظاهر آراسته و رفتاری برجسته از خود نشان میدادند. گلاوزر گفته در خلق این شخصیت داستانی، از سربازرس مگره شخصیت مخلوق ژرژ سیمنون الهام گرفته است. با اینحال به قول هوگو لوتچر نویسنده و منتقد سوئیسی، کارآگاه اشتودر اصلا شبیه سربازرس مگره نیست و اینشخصیت کاملا سوئیسی از آب درآمده است.
در رمان «کروک و شرکا» که نسخه اصلی آن سال ۱۹۸۹ منتشر شده، در شب عروسی دختر کارآگاه در هتلی در روستای شوارتسن اشتاین قتلی اتفاق میافتد و مردی با پره نوک تیز دوچرخه کشته میشود. قصه از همینجا شروع میشود جنازه مقتول هم روی یکمیز در زیرزمین هتل تسوم هیرشن قرار دارد.
کارآگاه اشتودر ناخواسته در گیر پرونده این قتل می شود و ضمن سوالهای اولیه و مرسوم درباره صحنه جنایت، اینسوال خود را به درشتی نشان میدهد که آن همه پاکت بدون نامه در جیب مقتول چه میکند؟ سوالات دیگری که کارآگاه با آنها روبروست، از اینقرارند که چرا به آلت قتاله یک تارموی سگ چسبیده؟ دوچرخه فروش علاقمند به حیوانات چه نقشی در این ماجرا دارد؟ خانم منشی عاشق پیشه در این هتل چه میکند؟ این مهمان های عجیب و غریبی که ناگهان به هتل سرازیر شده اند چهکسانی هستند؟
نکته مهم درباره اینداستان، تعداد بالای شخصیتهای حاضر در آن است که هرکدام درونیات خود را دارند و کارآگاه باید با شناخت خود از انسانها، راز قتل مرموز را کشف کند.
قسمتی از کتاب کروک و شرکا:
اشتودر یکهو سوالی کرد، سوالی که مثل خفاش، تیره و بیصدا، به طور ناگهانی به ذهنش رسیده بود: «رِشاشتاینر هنوز میتواند راه برود؟» آنقدر به خانه نزدیک شده بودند که اشتودر فقط زمزمه میکرد، شاید از ترس اینکه بیمار سوال او را از پشت پنجره باز بشنود… و زن با پچپچی آهسته جواب داد: «هر دو پایش فلج است… میتوانی از دکتر هم بپرسی.» دستی به سمت اشتودر دراز شد، دست کارآگاه را گرفت و فشار داد. «ممنون، یاکوب جان.» و بعد زن غیبش زد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.