ژیژک و الهیات
درباره نویسنده آدام کوتسکو:
آدام کوتسکو (Adam Kotsko) نویسنده کتاب ژیژک و الهیات، (متولد 1980) الهیدان، محقق مذهبی، منتقد فرهنگ و مترجم آمریکایی است که در زمینه الهیات سیاسی فعالیت میکند. او به عنوان استادیار علوم انسانی در کالج شیمر در شیکاگو، که در سال 2017 در کالج نورث سنترال جذب شد، خدمت کرد. او عمدتاً به دلیل کار تفسیری خود در مورد فیلسوفان اسلاوی ژیژک و جورجیو آگامبن و همچنین نوشته هایش در مورد فرهنگ پاپ آمریکا شناخته شده است. برخی از کتابهای شناخته شدهتر او عبارتند از چرا ما جامعهشناسان را دوست داریم (2012)، ناهنجاری (2010)، و ژیژک و الهیات (2008).
آدام کوتسکو در 19 ژوئیه 1980 در فلینت، میشیگان به دنیا آمد و در نزدیکی دیویسون بزرگ شد.کوتسکو در سال 2002 مدرک لیسانس هنر خود را در دانشگاه الیوت نازاری در بوربونیز، ایلینویز به دست آورد. از آنجا به مدرسه علمیه شیکاگو (CTS) رفت و در سال 2005 مدرک کارشناسی ارشد علوم دینی را با پایان نامه ای در قالب ترجمه و تفسیری بر مقاله ژاک دریدا «ادبیات در خفا: فرزندآوری غیرممکن» کسب کرد.کوتسکو مدرک دکترای فلسفه خود را در الهیات، اخلاق و فرهنگ در CTS در سال 2009 به پایان رساند پایان نامه دکترای او با عنوان کفاره و هستی شناسی بود و استدلال می کرد که درک نظریه کفاره مستلزم هستی شناسی اجتماعی-رابطه ای است. نسخه اصلاح شده پایان نامه او توسط گروه انتشارات بین المللی Continuum در سال 2010 تحت عنوان سیاست رستگاری: منطق اجتماعی نجات منتشر شد.
درباره کتاب ژیژک و الهیات:
اسلاوی ژیژک در سالهای آغازین قرن بیستویکم شهرت یافت. در آن مقطع، و از زمان انتشار اثری که برایش موفقیتی ناگهانی به همراه داشت، یعنی ابژۀ والای ایدئولوژی (1989)، ده سالی میشد که او در برخی محافل آکادمیک انگلیسیزبان به شخصیتی بسیار مطرح بدل شده بود. بااینحال، پس از آرامش نسبی دهۀ 1990، هنگامی که رویدادهای سیاسی در ایالات متحده و اطراف و اکناف جهان بار دیگر صورتی اضطراری به خود گرفتند، ژیژک رفتهرفته بهگونهای متفاوت شهرت یافت. در پی پاسخ مشهورش به حملات یازده سپتامبر، به برهوت امر واقعی خوش آمدید،
ژیژک، بیش از آنکه یک شخصیت دانشگاهی مشهور باقی بماند، به روشنفکر حوزۀ عمومی بدل شد؛ کتابی که متشکل بود از رشتهجستارهای سیاسی تقریباً دربارۀ هر مسئلهای که عاجل مینمود، و بهتقریب در هر رسانهای که ممکن بود: نیویورک تایمز، لاندن ریویو آو بوکز، این دیز تایمز، و حتی فارین پالِسی. فراتر از آن، سخنرانیهای عمومی او لبریز از جمعیت میشد، و او به موضوع یک فیلم مستند با عنوان ساده و صریح ژیژک! (2005) و فیلم دیگری به نام راهنمای منحرفان به سینما (2006) بدل شد که در آن او صحنههایی از فیلمهای موردعلاقهاش را تفسیر میکرد. رویهمرفته، او در حال دستیابی به چنان سطحی از انگشتنمایی و حتی شهرت نمایشی بود که معمولاً برای فیلسوفان نمیتوان تصور کرد. درحقیقت، پس از مرگ ژاک دریدا در سال 2004، او یحتمل نهتنها به مشهورترین فیلسوف زنده، که چهبسا به تنها فیلسوف حقیقتاً شهیر زنده بدل شد.
در نتیجۀ جلب توجهات فزایندۀ عموم بهسوی او، در سالهای اخیر شاهد انتشار شرحهای مقدماتی متعددی دربارۀ اندیشۀ او بودهایم. کتاب من، همانند آن کتابها، تا حدودی از آن تقاضای روبهرشدی منبعث شده که برای قرار گرفتن در جریان آخرین تحولات کلیات پیچیده و حجیم آثار ژیژک مساعدت میخواهد. بااینحال، مناسب بیواسطهتر نگارش این کتاب جنبۀ بخصوصی از بروندادهای ژیژک در آن سالها است: علاقۀ او به الهیات بهموازات گسترش آوازهاش فزونی یافته است.
درگیری جدی او با الهیات با سوژۀ حساس (1999) آغاز شد، که در آن، او فصلی کامل را به پاسخی انتقادی به کتاب پل قدیس: بنیاد کلیگرایی آلن بدیو اختصاص داد. در سالههایی که در پی آمدند، او دستکم سه کتاب دربارۀ مسیحیت نوشت: مطلق متزلزل(2000)، دربارۀ باور(2001) و عروسک و کوتوله (2003)؛ همچنین شاهکار خودخواندۀ او، یعنی منظر پارالاکسی (2006)، دربردارندۀ فصلی مُشبَع و بسیاری فرازهای مطول دیگر است که به الهیات میپردازند. سرزدن چنین رفتاری از شخصی که علناً به خداناباوری، ماتریالیست بودن و مارکسیست بودن خود اذعان کرده چهبسا مایۀ شگفتی باشد. بااینحال، ژیژک از آن بابت که مبادا کسی موضع او را با قسمی دعوت به معنویت مشتبه سازد، نهتنها بر تداوم جهتگیری ماتریالیستی خود پای میفشارد، که در موضعی تهاجمی قرار میگیرد و میگوید:
مدّعای من اینجا صرفاً آن نیست که من از هر لحاظ یک ماتریالیستم، و اینکه هستۀ بنیادبراندازانۀ مسیحیت برای رویکردی ماتریالیستی نیز دسترسپذیر است؛ برنهاد من شدتی بهمراتب بیشتر دارد: این هسته تنها برای رویکردی ماتریالیستی دستیافتنی است و بالعکس: برای آنکه ماتریالیستی راستین شویم، باید تجربۀ مسیحی را از سر بگذرانیم.
هدف این کتاب درنهایت تبیین داوهای این برنهاد است: بَرزیدن الهیاتی ماتریالیستی در کار ژیژک دقیقاً متضمن چیست، و چه چیز او را بهسوی الهیات کشانده، و کار او چه معنایی برای متألهان ممکن است داشته باشد.
قسمتی از کتاب ژیژک و الهیات:
مشکل آن است که او هنوز موفق نشده آنها را در پیوندی استوار و منسجم با یکدیگر قرار دهد از یک سو اگر از منظر نوشتههای بعدی او بنگریم ظاهراً او هنوز لكان و هگل را کاملاً «هضم» نکرده است، به این معنا که به وضوح بداند دقیقاً از آنها چه میخواهد. از سوی دیگر، بصیرتهای اولیه او درباره ایدئولوژی اغلب چنان مینمایند که کمابیش از ساختمان لکانی هگلی تفکیک شدنی نیستند پدیدههایی را که او تحلیلشان میکند به سهولت میتوان در قالب زبانی عادی و عقلِ سلیمی ریخت برای مثال کلبی مسلکی نظام را متزلزل نمیکند.
نظام محتاج آن است که مردم فاصله کلبی مشربانه شان با ایدئولوژی رسمی را حفظ کنند، یا پس از سقوط کمونیسم، مردم به ملی گرایی روی آوردند تا در مواجهه با سرمایه داری جهان گستر به آنها قسمی احساس ثبات و هویت ببخشد. بسیاری میپذیرند که بصیرت های او دربارۀ ایدئولوژی به نوبه خود ارزشمندند، اما این پرسش همچنان برای ما باقی است که چرا برای آنکه به این بصیرت ها دست یابیم به هگل و لکان احتیاج داریم؟ به زعم من، ژیژک برای آنکه ترجمیدن این ایده ها به تعابیر لکانی هگلی خود را توجیه کند، باید دو چیز را نشان دهد اولاً باید نشان دهد که چنین ترجمه ای موجد وضوح در تحلیل میشود و اینکه در موقعیت های جدید اساساً برحسب همین تعابیر تحلیل شدنی است.
توفیق ژیژک در این حوزه چشمگیر بوده است. او در این دوره متقدم و فراسوی آن نشان داده است که رویکردش برای توضیح طیف گسترده ای از پدیده های فرهنگی و سیاسی انعطاف کافی را دارد فرهنگ کلبی ،مشربی برآمدن دوباره ملی گرایی و بنیادگرایی، فضای سایبری مهندسی ژنتیکی و بسیاری پدیده های دیگر. ثانیاً ژیژک باید نشان دهد که نظریه اش امکاناتی فراهم می آورد که با آنها…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.