چنان ناکام که خالی از آرزو
درباره نویسنده پیتر هاندکه:
پیتر هاندکه (Peter Handke) نویسنده کتاب کلهپوک، (زادهٔ ۶ دسامبر ۱۹۴۲ در گریفن اتریش) نویسنده و نمایشنامهنویس پیشرو (آوان-گارد) اتریشی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۹ است.
پتر هانتکه پدر واقعیاش را ندید و از ۲ سالگی به همراه مادر و ناپدریاش، ۴ سال را در آلمان شرقی گذراند. پدربزرگ مادریاش اهل اسلوونی بود. در سال ۱۹۴۸ دوباره به گریفن بازگشت. پس از پایان دورهٔ دبیرستان در مدرسه مذهبی کاتولیکها، به مدت ۴ سال در دانشگاه گراتس در رشته حقوق تحصیل کرد. پس از آن به ادبیات روی آورد و با آثار نویسندگانی چون داستایوفسکی، ماکسیم گورکی، توماس وولف و ویلیام فاکنر آشنا شد.
در سال ۱۹۶۶ به ایالات متحده آمریکا رفت و در گردهمایی موسوم به “گروه ۴۷” در دانشگاه پرینستون به رواج نوعی نوشتههای رئالیستی در ادبیات معاصر آلمان تاخت و برای نخستین بار نامش بر سر زبانها افتاد. او با آفرینش آثاری نو و نامتعارف و تغییر نشانهها و روابط بین شخصیتها در نمایشنامههایی چون دشنام به تماشاگران و کاسپار، شیوههای بدیعی به کار گرفت و به تجربهگرایی دست یازید. هانتکه در آثار بعدی خود از شیوههای نوآورانهٔ درهم شکستن مرزهای زمان و بازگشت به اصل خویش و به کاربستن اشیاء و رویدادهای عادی برای تصویر اسطورههای نهان در دل آنها سود جستهاست.
انتخاب پتر هانتکه به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۹ انتقادهای زیادی از آکادمی نوبل را به چند دلیل برانگیخت. یکی این بود که کمیته نوبل، یک اروپایی را برگزیده بود. دیگر اینکه برنده ۲۰۱۹ نیز از میان زبانهای همیشه ستایش شده، گزینش شده است. اما مهمترین انتقاد این بود که هانتکه در دوره جنگ بوسنی از نیروهای صرب پشتیبانی کرده بود.
درباره کتاب چنان ناکام که خالی از آرزو:
«چنان ناکام که خالی از آرزو» نه قضاوتیست، نه یادبودی برای مادری، نه تصویری به کمال که نویسنده، و خواننده، بتوانند پس از به پایان رساندنش نفس راحتی بکشند، بلکه وصفی زخمیست باز و هولناک با مواضعی نامتعارف؛ چنانکه از پیتر هاندکه انتظار داریم. نویسندهای همواره با سخنان و رفتارهایش بحثانگیز بوده و همین سخنان و رفتارها بررسی آثار او را به داوری دربارۀ شخصیت و کنشهایش پیوند زده است. او برعکس نویسندگانی که سالها پس از تجربۀ فقدان دربارۀ آن مینویسند، نوشتن رمان «چنان ناکام که خالی از آرزو» را درست هفت هفته پس از مرگ مادرش آغاز کرد…
روایتی تکاندهنده و روانرنجور از غیبت کسی که نویسنده عاشقانه و البته در خفا ستایشش مینمود. چیزی شبیه به واکنش واکنش فیلسوف و نشانهشناس مشهور فرانسوی؛ رولان بارت به مرگ ناگهانی مادرش. بارت نیز پس از فوت کسیکه مومنانه میپرستیدش، کتاب اتاق روشن را نوشت، آن هم درست چند هفته پس از مرگ مادرش. کتابی دربارۀ تئوری عکاسی که بهانۀ نویسنده برای تحریر آن مشاهدۀ عکسی قدیمی از مادرش بود. به همین نحو هاندکه نیز در چنان ناکام که خالی از آرزو مسئلۀ فقدان مادرش را به ادبیات پیوند میزند و به آن واکنش نشان میدهد. امری که ممکن است اندکی از احساس تأثر نویسنده بکاهد.
قسمتی از کتاب چنان ناکام که خالی از آرزو:
مادرم برخلاف شهر، در اینجا به بچه دار بودن افتخار میکرد او پزشان را هم میداد. دیگر نمیگذاشت کسی به او دستور بدهد. پیشترها در برابر قمپز در کردن دیگران، دست بالا اندکی قمپز در میکرد؛ حالا به راحتی دیگران را به سخره میگرفت. آنچنان میتوانست دیگران را به سخره بگیرد که آنها کاملا در سکوت فرو بروند. بیش از همه شوهرش را به محض اینکه از تصمیمهای بسیارش حرف میزد، آنچنان به شدت به سخره میگرفت که چیزی نگذشته او به لکنت زبان میافتاد و فقط خیره از پنجره به بیرون نگاه میکرد. البته شوهر از فردا باز شروع میکرد (آن دوران، دیگربار جان میگیرد در سروصدای به سخره گرفتن مادر!). به همین ترتیب حرف کودکان را هم وقتی چیزی میخواستند، با به سخره گرفتنشان قطع میکرد چون مسخره بود بر زبان راندن جدي خواستهها. حالا دیگر کودک سوم را به دنیا آورده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.