پشت دیوارهای بلند
درباره نویسنده آذر آریانپور:
آذر آریانپور نویسنده کتاب پشت دیوارهای بلند، در خانواده ای برجسته ایرانی متشکل از مردان و زنان ادبی متولد شد. آذر پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان با بالاترین رتبه، بورسیه تحصیلی خود را برای ادامه تحصیل در خارج از کشور دریافت کرد. او در سال 1957 به همراه همسرش برای ادامه تحصیل عازم آمریکا شد. نویسنده پس از دو سال تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی در دانشگاه وسترن رزرو در کلیولند، اوهایو، بعداً به دانشگاه پنسیلوانیا رفت و تحصیلات خود را با مدرک تحصیلی از دانشگاه آکرون، اوهایو به پایان رساند.
خانم آریان پور پس از بازگشت به ایران در دانشکده شمیران و دانشگاه ملی به تدریس ادبیات کودک و فلسفه تعلیم و تربیت پرداخت و همچنین به عنوان نویسنده آزاد مشغول به کار شد. او هر دو کتاب «چگونه انسان غول شد» و بخشی از «صعود انسان» را از انگلیسی به فارسی ترجمه کرد و به دلیل تسلط بر هر دو زبان مورد تحسین قرار گرفت. او گردآورنده چندین داستان کودکانه است و همچنین کتاب غزلی با عنوان ترانه هایی از چهار قاره را گردآوری کرده است.
درباره کتاب پشت دیوارهای بلند:
نشریه خاورمیانه: «پشت دیوارهای بلند، با وجود آن که یک اثر تاریخی – اجتماعی به شمار میرود، ولی محور اصلی آن خاطرات شورانگیز و دلتنگی نویسنده برای زندگی و وطن از دست رفته است.»
کتاب پشت دیوارهای بلند شرح خاطرات نویسندهی آن در سالهای اوجگیری انقلاب و پس از به پیروزی رسیدن تلاشهای امام و مردم و نمایشگر سقوط طبقهی حاکمهی ایران در آن زمان است. این زندگینامه یک دورهی سیزدهساله را دربرمیگیرد و بسیاری از صحنههای آن زمان را مورد توجه خاص قرار میدهد. نویسنده در کتابش اطلاعات دقیقی از فرهنگ ایران اسلامی عرضه میکند.
این کتاب با وجود آن که یک اثر تاریخی، اجتماعی به شمار میرود، ولی محور اصلی آن خاطرات خصوصی و دلتنگی نویسندهی آن برای زندگی و وطنش است. آریانپور به صورتی اتفاقی در برابر موج انقلاب قرار میگیرد. همسرش، که وزیر بهداشت حکومت پیشین بوده، با پیشنهاد دوستان و خانواده، در حالی که خود را بیگناه میپنداشته، به دادگاه انقلاب معرفی میشود و همین موجب پیش آمدن توفان حوادث در زندگی آنها میگردد و همین توفان باعث شده تا نویسنده گاه تند برود و مواضع نامربوطی را اتخاذ کند.
قسمتی از کتاب پشت دیوارهای بلند:
همچنان که هواپیمای جت به سرعت سینهی آسمان را میشکافت و مرا از آمریکا به وطن دلبندم – ایران – باز میگرداند، هیچ خبر نداشتم که به زودی زندگیم سراسر دگرگون خواهد شد. قصدم از مسافرت به آمریکا تهیهی یک مسکن مناسب برای فرزندانم روشنک و رامین بود که به ترتیب در سال سوم و اول دانشگاه آمریکایی در شهر واشینگتن درس میخواندند. با وجود آنکه هردو استقلال طلب شده بودند، محض آسودگی خاطر من، رضایت دادند که به جای اقامت در خوابگاه دانشگاه در آپارتمان اجارهای کوچکی با یکدیگر به سر ببرند. اگر چه سال سومی بود که آنان برای ادامه ی تحصیل ایران را ترک گفته بودند، باز از جدایی شان دلتنگ بودم و بیصبرانه به بازگشتشان در تعطیلات فکر میکردم.
فرستادن آنها به آمریکا برای من و همسرم تصمیم چندان آسانی نبود. از یک سو، شجاع و من مایل بودیم که آنها مانند خودمان در محیطی آزادتر و پرانگیزه تر تحصیل کنند. از سوی دیگر، بیم داشتیم که فرهنگ آمریکایی با ویژگیهای خاص خود آنها را نسبت به فرهنگ مادری بیعلاقه بار آورد و پس از اتمام تحصیل از بازگشت به وطن سر باز زنند. پس از قدری تفکر، سرانجام آنان را به آمریکا فرستادیم و قرار گذاشتیم که تعطیلات شان را در ایران بگذرانند تا ارتباط خود را با ارزشها و سنتهای نیک ایرانی از دست ندهند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.