سبد خرید

پاییز انفرادی

ناشر : علیدسته: , , ,
موجودی: موجود در انبار

400,000 تومان

_چه حسی داشتی وقتی منو چند ساعت تو آرایشگاه نگه داشتی؟
داریوش سر بلند کرد و نگاهش کرد؛ هستی با این سوال زیادی مظلوم شد. بازی که مظلومیت نمیشناخت فقط برنده و بازنده میخواست.
_لذت بردم از اینکه ترسیدی قالت بزارم.
هستی با اعتماد به نفس به چشم‌های داریوش خیره شد و این اولین باری بود که مستقیم و با چشم‌های خیره به او زل زده بود و چه زیبا بود مروارید زیبای چشمانش میان خرمن مژگان سیاهش.
_میدونستم هیچ وقت نمی‌ری ولی کارت اصلا قشنگ نبود.
_این به بازیه.. آدم‌ها تو بازی بدترین راه رو انتخاب میکنن.. قشنگ بودن راه مهم نیست.
در حالی که مجذوب چشمان سبز و زمردی هستی بود و نگاه این عروس جوان داشت او را در خود حل می‌کرد در را بست. دستی میان موهایش کشید تا از گرمایی که ناگهانی او را در نوردیده رها شود. در با صدای ریزی قفل شد و او پی برد بهترین راه‌ها ممکن است در دست حریف باشد و او را با سر به زمین بکوباند.

تعداد:
مقایسه



پاییز انفرادی

درباره کتاب پاییز انفرادی:

بهروز پسر کوچک خانواده سرلک از فرمان پدر سر پیچی و از ازدواج با دختر عمویش سر باز می‌زند و با ناهید کارگر کارخانه‌شان ازدواج می‌کند.. طی این ازدواج بهروز از خانواده طرد و زندگی فقیرانه‌ای را در گوشه‌ای از شهر همراه ناهید آغاز می‌کند. چندی بعد از جدایی بهروز از خانواده، حاج صادق، بهروز و ناهید را که هشت ماهه باردار است به عمارتش دعوت می‌کند. اما شب مهمانی متوجه می‌شوند که حاج صادق نیت خوبی نداشته و صرف تنبیه کردن ناهید و بهروز آنها را به عمارت دعوت کرده…
طی قراری بهروز را از ارث محروم می‌کند اما شرط بزرگی برای بازگشت به خانواده برایشان می‌گذارد. شوک این قضیه باعث زایمان زود هنگام ناهید می‌شود.. اما داستان از آن جایی اوج می‌گیرد که بهروز و ناهید متوجه می‌شوند…

قسمتی از کتاب پاییز انفرادی:

لای در را آرام باز کرد تا سر و صدایش نگین را بیدار نکند. وقتی که کاملا از اتاق خارج شد نگاهی به صورت غرق در خواب نگین انداخت و لبخند ریزی زد. مثلا اکثر اوقات عمارت خلوت بود و صداهای آرامش بخشی از باغ به گوش می رسید. به سمت اتاق سورن رفت و صورت غرق در خوابش را بوسه باران کرد. موهایش را نوازش کرد و به نوک بینی اش که یخ زده بود لبخندی زد. باد کولر باعث شده بود نوک بینی اش یخ بزند پتو را تا روی گردن بالا کشید و به سمت پنجره دوست داشتی اش رفت. البته این پنجره روزی برایش خیلی دوست داشتنی بود ولی الان که دیگر خودش را از این بند رها کرده بود در حد یک خاطره بازی جذاب بود وگرنه تعلق خاطر خاصی نداشت.

شاید هم حکایت قلب و دلش حکایت از دل برود هر آن که از دیده برفت بود. یا شاید اگر روزی به چند ماه قبلش باز می گشت دوباره همان جریانات پر تلاطم برایش تکرار می شد. چینی به بینی اش افتاد. دیگر دوست نداشت مثل چند ماه قبل شیفته باشد این شیفتگی یک طرفه حالا بعداز سرد شدن چندان زیبا به نظر نمی رسید.

نگاه عمیق تری به پنجره اتاق داریوش انداخت. گویی سالیان سال بود که این خانه متروکه شده بود و کسی در این خانه زندگی نمی کرد. رویش را گرفت و به سمت سرویس رفت تا آبی به دست و صورتش بزند. از دیشب که رسیده بود نوعی بی قراری در خودش حس می کرد. تا وقتی که شمال بود. خوب بود احساس رهایی داشت و مستقل بودن زیر زبانش مزه خوبی کرده بود ولی الان که بعد از چند ماه برگشته بود حس می کرد چقدر دلش برای این عمارت، در و دیوار و آدم هایش ..حتی حمیده و سید و آذر تنگ شده… آذر..خیلی وقت بود همدیگر را ندیده بود و این تعطیلات می توانست حسابی برایش جذاب و دوست داشتنی باشد.

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1400

تعداد صفحات

899

زبان

موضوع

,

شابک

9789641934448

وزن

850

جنس کاغذ

,

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “پاییز انفرادی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...