همخون مجموعه وحشی جلد دوم
درباره نویسنده هارلن کوبن:
هارلن کوبن (Harlan Coben) نویسنده کتاب هم خون، زادهی 4 ژانویهی 1962، نویسندهی آمریکایی رمانهای معمایی و تریلر است. کوبن در خانوادهای یهودی در نیوجرسی چشم به جهان گشود. او همزمان با تحصیل در رشتهی علوم سیاسی، به همراه دن براون، عضو انجمن دانشگاهی سای اوپسیلون بود. او پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، در شرکت گردشگری پدربزرگش مشغول به کار شد. کوبن در سال آخر دانشگاه متوجه علاقهی خود به نویسندگی شد. اولین کتاب او در 26سالگی انتشار یافت و رمانهای بعدی او با موفقیت همراه شدند.
کوبن یکی از پرفروشترین و محبوبترین رماننویسهای ژانر جنایی-معمایی روز آمریکاست. داستانهای او غالباً در مورد مسائل و جرایمیست که در گذشته صورت گرفته و پروندهی آن برای مدت طولانییی حل نشده و باز مانده. از شاخصههای دیگر داستانهای کوبن این است که او یک یا چند شخصیت از رمانهایش را در رمان بعدی تکرار میکند و رابطهای بینداستانی در کتابهایش پدید میآورد. وی تاکنون موفق به کسب جوایز معتبری در سبک نگارش خود شده که از میان آنها میتوان به جایزهی آنتونی در سال ۹۶، جایزهی معتبر ادگار و جایزهی شِیمِس در سال ۹۷، جایزهی بَری در سال ۹۸ و… اشاره کرد. هارلن کوبن به همراه همسر و چهار فرزندشان در ریجوود نیوجرسی زندگی میکند.
از کتابهای پرفروش و پرطرفدار او میتوان به فراری، جنگل، درمان معجزهآسا، آخرین شانس و رنگ عدالت اشاره کرد.
درباره کتاب هم خون:
روزنامه سانسِنتینِل: «داستانی با طرحی مهیج، صحنههای اکشن و شخصیتهای گیرا.»
مجلۀ پراویدِنس: «کوبن ماهرانه ژانر وحشت را با تریلری ناب و قدرتمند و پیچیده ترکیب میکند.»
بوکریپورتر: «این کتاب نمایانگر تخصص کوبن در داستانگویی است.»
انجمن بازنشستگان آمریکا: «داستانی به سبک کوبن که به احتمال زیاد، به اقتباس تلویزیونی میانجامد.»
دن براون: «کوبن استاد تعلیق و پیچیدگی است.»
روزنامۀ سانفرانسیسکو کرانیکل: «هر بار خیال میکنید بهترین داستان کوبن را خواندهاید، او رمان جدید مینویسد و از آثار قبلیاش پا فراتر مینهد.»
قسمتی از کتاب هم خون:
بالاخره وايلد حدوداً در چهل سالگی – از سن دقیقش خبر نداشت – پدرش را پیدا کرد.
هیچ وقت والدینش را ندیده بود. یعنی هیچ خانوادهای نداشت. اسمشان را بلد نبود. نمیدانست کجا، کی یا چگونه به دنیا آمده. از سن کم تنهایی در جنگلهای راما پو زندگی کرده بود. حالا بیش از سی سال از زمانی میگذشت که «نجات» پیدا کرد. تمام روزنامهها تیتر زدند: «تنها و وحشی!» یا «موگلی معاصر»! حالا وایلد تنها بیست متر با یکی از اقوامش فاصله داشت و بالاخره میتوانست ریشههای مرموزش را پیدا کند.
به تازگی فهمیده بود اسم پدرش دنیل کارتر است. کارتر شصت و یک سال داشت و با زنی به نام سوفیا ازدواج کرده بود. آنها سه دختر داشتند که ظاهراً خواهران ناتنی وایلد محسوب میشدند؛ شری، آلینا و رزا. کارتر در یک خانه ویلایی چهارخوابه در خیابان ساندو در هندرسون نوادا زندگی میکرد و پیمانکار عمومی شرکت ساختمان سازی خانه رؤیایی بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.