مقلد صدا
درباره نویسنده توماس برنهارد:
توماس برنهارد (Thomas Bernhard) نویسنده کتاب مقلد صدا، داستاننویس، نمایشنامهنویس و شاعر اتریشی در نهم فوریه 1931 در هیرلن هلند به دنیا آمد و در دوازدهم فوریه 1989 در گموندن اتریش از دنیا رفت. او بین سالهای 1952 تا 1957 در آکادمی موتسارتیوم سالزبورگ موسیقی و تئاتر خواند و از سال 1975 به عنوان نویسندهی آزاد زندگی کرد. او تعدادی از مشهورترین جوایز ادبی را دریافت کرده است که از میان آنها میتوان به جایزهی ممتاز دولت اتریش در سال 1967 و جایزهی گئورگ در سال 1970 اشره کرد، همچنین او جزو مهمترین نویسندگان آلمانی زبان قرن بیستم محسوب میشود. همچنین آثار او را «بزرگترین دستاوردهای ادبی پس از جنگ جهانی دوم» دانستهاند.
درباره کتاب مقلد صدا:
در «مقلد صدا»، برنهارد یکی از تأثیرگذارترین کارهای کمدی سیاه خود را پیش روی خوانندگان میگذارد. مجموعهای از داستانکهای کوتاه ـــکه برخیشان بر اساس داستانهایی است که در گزارش روزنامهها آمده، برخیشان از مکالمات با دیگران و برخیشان از شایعاتی که سر زبانها افتادهـــ که هجونامهای است دقیق و نافذ و گزنده. آنچه در آغاز مجموعهای از داستانهای کوتاه عجیب و غریب مینماید، در ادامه به کیفرخواستی تمامعیار علیه بیهودگی و سترونی و سنگدلی دنیای مدرن، نه تنها در مناطق شهری که در تمامی نقاط دنیا، تبدیل میشود.
برنهارد در داستانهایش جهانی را تصویر میکند که به سوی تباهی و فاجعه راه گم کرده است. سیاستمداران، متخصصان، جهانگردان، کارمندان دولت ـــقربانیان معمول برنهارد که از مردمگریزیاش مایه میگیرندـــ یکبهیک تسلیم بدبیاریها میشوند یا دیوانه میگردند و یا جان خود را میگیرند. در کوتاهترین داستان این مجموعه، «پست»، گمنامی و از خودبیگانگیای که در دنیای معاصر رویهای عادی و روزانه شده است را پیش روی ما قرار میدهد: «سالها پس از مرگ مادرمان، پُست همچنان نامههایی را میآورد که به اسم او بود. پُست از مرگِ مادرمان اطلاع حاصل نکرده بود.»
برنهارد با طنز تسخیرکنندۀ خود در هر داستان کوتاهش ضربۀ سهمگینی به خواننده وارد میکند. جورج استاینر او را همتراز نویسندگان بزرگی چون کافکا، موزیل و هرمان بروخ میداند و جان آپدایک با نویسندگان بزرگ دیگری چون گونتر گراس، هاندکه و وایس مقایسهاش میکند. «مقلد صدا» گواهی دیگر است بر این که توماس برنهارد از بزرگترین طنزپردازان سیاه دوران ماست.
قسمتی از کتاب مقلد صدا:
نویسندهای که فقط و فقط یک نمایشنامه نوشته بود که به نظرش میبایست فقط و فقط یک بار در بهترین تئاتر دنیا و باز به نظرش دقیقا به کارگردانی بهترین کارگردان دنیا و باز به نظرش دقیقا با بهترین هنرپیشههای دنیا اجرا میشد، پیش از آنکه پرده اجرای اول کنار برود، در بهترین جای مناسب بالکن اما کاملا پنهان از دید تماشاچیها مستقر شد و مسلسل مخصوص خودش را، طراحیشده به همین منظور در شرکت سویسی وترلی، آماده شلیک کرد و پس از اینکه پرده کنار رفت، مدام یک گلوله مرگبار در سر آن تماشاچیاش خالی کرد که به نظر او در جای نادرست میخندید. در پایان اجرا فقط تماشاچیهای به دست او کشته شده و جانباخته در تئاتر نشسته بودند. در طول تمام اجرا هنرپیشهها و مدیر تئاتر یک لحظه هم نگذاشته بودند این نویسنده خودرای مزاحم کارشان و نیز مزاحم اتفاقاتی بشود که باعث و بانیاش نویسنده خودرای بوده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.