مجرم مادرزاد
درباره نویسنده ترور نوآ:
تروِر نوآ طنزپرداز سیاسی، نویسنده، تهیهکننده، دی جی، مجری تلویزیونی، هنرپیشه، منتقد رسانهای و کمدین اهل آفریقای جنوبی است.
کمدی سنترال در مارس ۲۰۱۵ اعلام کرد که در پی جدایی جان استوارت او مجری جدید نمایش روزانه خواهد بود. نوآ از پدری سفیدپوست (با تبار سوییسی آلمانی) و مادری سیاهپوست اهل آفریقای جنوبی متولد شد. او زبان انگلیسی، زبان آلمانی، زبان خوسایی، زبان زولو، زبان سوتو و آفریکانس را می داند. نوآ جان استوارت را سرمشق خویش می شمارد و خود را همچون او ترقیخواه میداند.
نوآ سرگذشت خود را در کتاب مجرم مادرزاد نوشت. افزون بر خود نویسنده مادر آفریقاییش پاتریشیا نومبوییسلو نوآ نقشی کلیدی در خاطرات او دارد، اما نویسنده از پدر اروپاییش کمتر می گوید. این کتاب هفته ها جزو لیست پرخواننده ترین کتابها در فهرست نیویورک تایمز باقی ماند.
درباره کتاب مجرم مادرزاد:
بعید است کسی با استندآپ کمدی یا شوهای طنزآمیز سیاسی تلویزیونی آشنایی داشته باشد و کاری از ترور نوآ ندیده باشد یا اسم او به گوشش نخورده باشد. او که چند سال پیش صرفاً استندآپ کمدین مشهوری از آفریقای جنوبی بود امروزه یکی از مهمترین و مشهورترین چهرههای طنز تلویزیونی در سطح جهان است.
وقتی نام او به عنوان جانشین جان استوارت، مجری کمنظیر «دیلیشو»، مشهورترین برنامه طنزآمیز تلویزیونی در آمریکا، مطرح شد کمتر کسی شک داشت آن جوان تازه از راه رسیده بتواند شهرت و محبوبیت دیلیشو را حفظ کند. اندکی بعد آمارها نشان داد میزان مخاطب و محبوبیت برنامه در سطح جهان بیشتر هم شده. امروز این مرد جوان رنگینپوست، با کمتر از چهل سال سن، در طنز سیاسی به شهرت و موقعیتی کمنظیر در سطح جهان دست یافته است.
کتاب مجرم مادرزاد با خاطرهای از شروع به آدمربایی برای تجاوز و قتلِ مادر، برادر و خود ترور شروع میشود و با شلیک به سرِ مادرش پایان مییابد. در میان رویدادهایی چنین تکاندهنده، کتاب سرشار است از خاطرات و گزارشهایی یکسر واقعی که با چاشنی طنز و چنان مهارتی نقل شدهاند تا خواننده بجای احساس اندوه و خشم و نفرت، با احساسی خوشایند کتاب را دنبال کند و چیزهای فراوانی درباره تبعیض نژادی و جنسیتی، فقر، ستم و نیز مهربانی و عشق بیاموزد.
کتاب مجرم مادر زاد روایتیاست موشکافانه از زندگی راوی در دوران کودکی و نوجوانی در قالب شرحی جذاب، جسورانه و گاه طنزآمیز.
قسمتی از کتاب مجرم مادرزاد:
یک وقتهایی در فیلمهای بفروش هالیوودی، صحنههای تعقیب و گریز احمقانهای وجود دارد که در آنها ناگهان یک نفر از یک ماشین در حال حرکت خودش را به بیرون پرت میکند یا پرت میشود. بعد هم روی زمین میافتد و کمی غلت میخورد و از جایش بلند میشود و گرد و خاک لباسش را طوری میتکاند که انگار هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است. هروقت از این صحنهها میبینم با خودم فکر میکنم چه صحنه چرت و مزخرفی! پرت شدن از یک ماشین در حال حرکت، بلایی خیلی بدتر از اینها سر آدم میآورد.
نه ساله بودم که مادرم من را از یک ماشین در حال حرکت به بیرون پرت کرد. یکشنبه بود. یکشنبه بودنش را از آنجا یادم است که داشتیم از کلیسا به خانه برمیگشتیم و در دوران کودکیام، یکشنبهها مترادف بود با رفتن به کلیسا. محض رضای خدا هیچوقت کلیسا رفتنمان ترک نمیشد. مادرم بسیار مذهبی بود و البته هنوز هم هست. از آن مسیحیهای دوآتشه. مثل بیشتر مردمان استعمار شده، مردم سیاه پوست آفریقای جنوبی هم دین و آئین استعمارگرانشان را پذیرفته بودند. البته منظورم از «پذیرفتن»، پذیرفتن به عنف است! نقل است که یک سفید پوست به یک بومی گفته «باید به درگاه مسیح دعا کنید. مسیح شما را نجات خواهد داد.» و مرد بومی هم در پاسخ گفته «بله، ما واقعا نیاز داریم نجات پیدا کنیم، منتها از دست شماها، البته این مسئله به موضوع اصلی مربوط نیست و بهتر است این مسیح را هم امتحان کنیم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.