فراغت و فرهنگ
درباره نویسنده یوزف پیپر:
یوزف پیپر (Josef Pieper) نویسنده کتاب فراغت و فرهنگ، (4 مه 1904 – 6 نوامبر 1997) فیلسوف آلمانی کاتولیک و شخصیتی مهم در تجدید حیات علاقه به اندیشه توماس آکوئیناس در اوایل تا اواسط فلسفه قرن بیستم. از جمله برجسته ترین آثار او می توان به چهار کاردینال کاردینال: احتیاط ، عدالت ، مقاومت ، اعتدال اشاره کرد. اوقات فراغت ، اساس فرهنگ ؛ و راهنمای توماس آکوئیناس (چاپ شده در انگلیس با عنوان مقدمه ای بر توماس آکویناس).
پیپر در دانشگاه های برلین و مونستر فلسفه، قانون و جامعه شناسی را تحصیل کرد. وی پس از کار به عنوان جامعه شناس و نویسنده مستقل، استاد انسان شناسی فلسفی در دانشگاه مونستر شد و از سال 1950 تا 1976 در آنجا تدریس کرد او تا سال 1996 به سخنرانی ادامه داد.
درباره کتاب فراغت و فرهنگ:
وقتی یک فرهنگ در حال انکار ریشههای خود باشد، دانستن اینکه این ریشهها چیستند، بیشترین اهمیت را پیدا خواهد کرد. قبل از نپذیرفتن چیزی، به بهترین نحو میدانیم چه چیز را رد میکنیم. اگر قصد ساختن یک صندلی را داریم، اولین چیزی که قبل از هر چیز دیگری باید بدانیم، این است که یک صندلی چیست. در غیر این صورت، کاری از پیش نمیبریم. ما فرهنگی نیستیم که هرگز نفهمیده باشد سرشت و سرنوشت انسان چیست،
بلکه فرهنگی هستیم که با درک اینها تصمیم گرفته خلاف آنها زندگی کند یا اینکه آنها را دریابد. در واقع تصمیم گرفتهایم همچون نوعی نافرمانی – به عنوان رفتاری از جنس انسان محوری ناب – اغلب آنها را نپذیریم؛ همچنان که آنچه اکنون هستیم، همان چیزی نیست که از آغاز به ما داده شده است. اجازه دادهایم آیندهای نامتعین که خودمان بر اساس معیارهایمان نقشه ساختنش را میکشیم، فراتر و در مقابل گذشتهای که به ما نشان میدهد آدمی چگونه بوده و هست، الگوی مطلوبمان را شکل دهد: به این معنی که وجودی است پذیرای حیرت کسی که خودش را و یا جهانی را که در آن زیست میکند، خلق نکرده است.
قسمتی از کتاب فراغت و فرهنگ:
چنانکه دیدیم، برای وضع بشری درست این است که آدمی نه فقط خود را با محیط پیرامونی اش سازگار نماید، بلکه همچنین باید خود را برای تکلیف درک جهان به عنوان یک کل، آماده سازد. و عمل فلسفیدن به این معناست که انسان محیط پیرامونی خود را ارتقاء میبخشد و به “دنیای تعریف شده مان” گام فرامینهد.
هر چند نباید به این معنا فهم شود که گویی دو قلمرو متمایز جداگانه وجود دارد، طوری که انگار آدمی میتواند یکی را ترک کرده و به آن دیگری وارد شود. به علاوه، این هم درست نیست که چیزهایی وجود دارد که طبق تعریف متعلق به محیط پیرامونیاند و چیزهای دیگری که در این محیط رخ نمیدهند، بلکه در آن قلمرو دیگر یا “دنیای تعریف شدهمان” به وقوع میپیوندند. واضح است که محیط پیرامونی ما و دنيا (در معانی خاصی که برای این اصطلاحات تعریف کردیم)، در واقعیت، قلمروهایی متمایز و جدا نیستند – اگرچه با طرح یک پرسش فلسفی، یکی از این دو از رتبه نخست، به رتبه دوم، جابهجا شد.
انسانی که تحلیل فلسفی دارد، از محیط پیرامونیاش در فرآیند ارتقا بخشی آن، روی بر نمیگرداند؛ او امور روزمره دنیای کار هر روزه را و چیزهای مفید عینی و سودمند زندگی روزمره را پس نمیزند؛ و مجبور نیست برای پی بردن به دنیای کلی ماهیات، به راهی مخالف بنگرد. به عکس، همین دنیای ملموس مشهود است که قبل از آدمی، بازتاب فلسفی اصیلی را در خود نهفته داشته است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.