سیاست در جامعه تودهای
درباره نویسنده ویلیام کورنهاوزر:
ویلیام کورنهاوزر (William Kornhauser) نویسنده کتاب سیاست در جامعه تودهای، (متولد سال 1925) که یک جامعه شناس سیاسی و متخصص جنبشهای اجتماعی بود، به دلیل پیشگویی در کتاب 1959، “سیاست جامعه تودهای”، به دلیل شفافیت و اشتیاق تدریس و تأثیرش بر فعالان دانشجویی دهه های 1960 و 1970، شهرت داشت.
درباره کتاب سیاست در جامعه تودهای:
سیاست جامعه توده ای شرایط اجتماعی لازم برای دموکراسی و آسیب پذیری های جامعه در مقیاس بزرگ را در برابر نظام های توتالیتر بررسی می کند. جنبشهای تودهای مردمی را بسیج میکنند که از نظام اجتماعی بیگانه هستند، به مشروعیت نظم مستقر اعتقاد ندارند، و بنابراین آمادهاند تا در تلاش برای نابودی شرکت کنند. برخلاف رویکرد روانشناختی رایج در آموزههای اروپایی جنبشهای تودهای، کورنهاوزر قانعکننده استدلال میکند که نظم اجتماعی عامل حیاتی است. بیشترین تعداد افرادی که برای جنبشهای تودهای در دسترس هستند در آن بخشهایی از جامعه قرار دارند که کمترین پیوند را با نظم اجتماعی دارند.
این کتاب از طیف گستردهای از مواد – از نظریههای سیاسی کلاسیک، تحلیلهای جامعهشناختی معاصر، مطالعات تاریخی و شهودی، نظرسنجیهای افکار عمومی، و سایر دادههای منتشر شده و منتشر نشده استفاده میکند. کورنهاوزر پدیده های سیاسی را در سازمان ها، جوامع، طبقات و کل جوامع انتخاب کرد. او حمایت از کمونیسم و فاشیسم در کشورهای مختلف را در رابطه با نرخ شهرنشینی و صنعتی شدن، اشتغال، و خودکشی و قتل از دیگر پدیده ها بررسی کرد. ایروینگ لوئیس هوروویتز در مقدمه جدید خود، کتاب کورنهاوزر را اثری اساسی از سنت بزرگ جامعهشناسی سیاسی در اواسط قرن بیستم میداند.
کورنهاوزر اشاره می کند که سیستم های دموکراتیک مدرن آسیب پذیری مشخصی در برابر جنبش های توده ای دارند. او عواملی را که تمایل به افزایش یا کاهش این آسیبپذیری را دارند، بیان میکند و شناسایی میکند – از جمله سلامت و قدرت نخبگان. به این ترتیب، کتاب سرنخ های جدیدی از منشأ و ماهیت جنبش های سیاسی توده ای را آشکار می کند. سیاست جامعه توده ای کامل ترین گزارش تحلیلی از رویکرد جامعه شناختی به جامعه توده ای در جوامع صنعتی پیشرفته است
قسمتی از کتاب سیاست در جامعه تودهای:
یک جنبش تمامیتخواه در حال ظهور، قربانیان خود را نهتنها در تودههای بیحفاظ بلکه در نخبگان بیحفاظ نیز مییابد. نفوذ یک جنبش تمامیتخواه موفق در نخبگان موجود (مثل نفوذ نازیها در حکومت وایمار) نشانهای از دردسترسبودن آن نخبگان است. در مقابل، حفظ یک جمعیت در حال بسیج از طرف نخبگان (تمامیتخواه) مستلزم دسترسی کم به نخبگان است؛ در غیر این صورت، گروه حاکم قادر نخواهد بود که قدرت خود را حفظ کند.
بر این اساس، برای اینکه مفهوم جامعۀ تودهای برای اقامۀ نظریهای درباره دگرگونی جامعۀ مردمسالار به جامعۀ تمامیتخواه، سودمند باشد، لزوماً باید دردسترسبودن نخبگان را در جامعۀ تودهای فرض گرفت. نقد مردمسالارانۀ جامعۀ تودهای برای کاملشدن خود به مفهوم نخبگان در دسترس مورد اشاره در نقد اشرافی جامعۀ تودهای نیاز دارد. اکنون شاید بتوان نشان داد پیامدهای منفی که منتقدان اشرافی برای دردسترسبودن نخبگان پیشبینی میکنند، در صورت دردسترسبودن غیرنخبگان بر اثر فقدان همبستگی جمعی افزایش چشمگیری مییابد.
نظریهپردازان اشرافی چنین فرض میکنند که چنانچه مردم فرصت مشارکت در شکلگیری سیاستهای اجتماعی را داشته باشند، نقش مخربی در این زمینه خواهند داشت. ولی فرصت مشارکت گسترده در جامعه بهطور خودکار باعث بروز کنش تودهای فارغ از محدودیتهای ناشی از روابط اجتماعی و هنجارهای فرهنگی نمیشود. تنها افراد تودهوار، و نه همۀ اعضای یک جامعه، آمادگی استفاده از فرصت پدیدآمده بر اثر دردسترسبودن نخبگان را برای تحمیل معیارهای تودهای به همۀ حوزههای جامعه، آن هم به نحوی غیرمحدود، دارند.
این امر دو علت دارد: اولاً، وقتی که شمار زیادی از مردم فقط در حکمِ اعضای یک توده با هم ارتباط دارند، احتمال بیشتری وجود دارد که آنها بر نخبگان فشار آورند تا امتیازاتی را ارائه دهند که قبلاً مجموعهای از گروههای نزدیکتر تأمین میکردند. ثانیاً، آنها ممکن است این کار را به گونهای مستقیم و بیواسطه انجام دهند، زیرا گروههای واسطۀ چندانی وجود ندارند که مشارکت عمومی در جامعۀ بزرگتر را هدایت و تعدیل کنند. درنتیجه، مشارکت عمومی خصلتی غیرعقلانی و لجامگسیخته مییابد، زیرا این مشارکت در نقاط کمی ممکن است به وسیلۀ تجربۀ شخصی و تجربۀ دیگران مهار شود.
هرگاه مردم ارتباط محکمی با شماری از گروههای مستقل نداشته باشند، برای هرگونه ماجراجویی و “دخالت فعالانه” در جامعۀ بزرگتر آمادگی دارند. مشارکت مردم در زمانهایی خاص و با شیوههای نهادی به سبب منافعی مشخص ـ مثلاً از طریق اتحادیههای صنفی و اتحادیههای کارگری یا در انتخابات ـ کاملاً با ایجاد روشهایی ویژه برای اِعمال فشار مستقیم بر مراکز حیاتی جامعه ـ مانند حمله به یک نهاد قانونگذاری دولتی، باندهای سیاسی خیابانی و غیره ـ تفاوت دارد. این شکل دوم فعالیت جمعی است که نظریهپردازان اشرافی از آن میترسند، ولی اشتباه آنها این است که فکر میکنند دسترسی برابر به نخبگان برای بروز این نوع فعالیت کافی است: دسترسی گسترده ناشی از اتمیشدن اجتماعی نیز لازم است.
بنابراین، هر برداشت از جامعۀ تودهای برای کاملشدن خود، به برداشت دیگر هم نیاز دارد. آنها در کنار هم شالوده لازم را برای اقامۀ نظریهای عمومی درباره جامعۀ تودهای فراهم میکنند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.