سه استاد سخن
درباره نویسنده اشتفان تسوایگ:
اشتفان تسوایگ (Stefan Zweig) (زاده ۲۸ نوامبر ۱۸۸۱ در وین، اتریش – درگذشته ۲۲ فوریه ۱۹۴۲ در پتروپولیس، برزیل) رماننویس، نمایشنامهنویس، روزنامهنویس و زندگینامهنویس اتریشی بود. در رشته فلسفه در دانشگاه وین تحصیل کرد و درجه دکتری را در سال ۱۹۰۴ با موضوع پایاننامهٔ فلسفهٔ هیپولیت تن بدست آورد. در جنگ جهانی اول در بایگانی وزارت جنگ خدمت کرد و حاصل آن اندیشه صلحجویی بود که در طول زندگیش به آن وفادار ماند. در پی قدرت گرفتن هیتلر در آلمان و با ظهور ناسیونالسوسیالیسم و انضمام اتریش به آلمان، در سال ۱۹۳۴ ناچار به ترک اتریش شد و به لندن گریخت. پس از آغاز جنگ جهانی دوم، اشتفان تسوایگ تبعیت بریتانیا را پذیرفت ولی در لندن طاقت نیاورد و از طریق آمریکا، آرژانتین و پاراگوئه، سرانجام در سال ۱۹۴۰ به برزیل رفت.
اشتفان تسوایگ به خاطر ناامیدی از آینده اروپا در تاریخ ۲۳ فوریه ۱۹۴۲ میلادی، در تبعیدگاه خود در برزیل، به زندگی خود پایان داد و به همراه همسرش خودکشی کرد. شهرت تسوایگ بیشتر به خاطر رمانهای کوتاه (به ویژه داستان شطرنج و آموک)، رمانهای (وجدان بیدار، آشفتگی احساسات و دختر دفتر پستی) و چند زندگینامه میباشد. تسوایگ اولین اثر خود را بنام «لوند» به جهان ادب عرضه داشت که او را به عنوان یک شخصیت برجسته ادبی به جهان ادب معرفی نمود.
او یکی از شاگردان برجسته «فروید» بود. «تسوایگ» در زمینه بیوگرافی و شرح حال بزرگان نیز آثار باارزشی دارد که از آن جمله میتوان به کتابهای: «ماری آنتوانت»، «بالزاک»، «ماکسیم گورگی»، «ماژلان»، «ماری استوارت»، «فروید» و «ژوزف فوشه» اشاره نمود. در تاریخ ۲۳ فوریه ۲۰۱۲ و همزمان با هفتادمین سالگرد خودکشی اشتفان تسوایگ، کتابخانه ملی اسرائیل برای نخستینبار «نامه خداحافظی» او را در اینترنت منتشر کرد.
درباره کتاب سه استاد سخن:
نويسنده در اين كتاب بر آن است سه رمان نويس برجسته قرن نوزدهم (بالزاك، ديكنز و داستايفسكي) را به مثابه “نوابغي دايرهالمعارفي” و “هنرمندان جهان شمول” معرفي كند. اساسيترين هدف نگارنده “نشان دادن ژرفترين قانون و وحدت پنهان اين مجموعه شخصيتهاست كه هر كدام دنياي خاص خود را دارد: بالزاك دنياي جامعه، ديكنز دنياي خانواده، و داستايفسكي دنياي انسان و عالم. مقايسه دنياهاي اين سه نويسنده تفاوت ميان آنها را آشكار ميسازد. اما در اين نوشته هيچگاه سعي نشده است تا معناي اين تفاوتها با قضاوت درباره ارزشهاي فردي هر يك از آنان مسخ شود و انگشت رد يا قبول روي عناصر ملي هنرمند گذاشته شود…”.
قسمتی از کتاب سه استاد سخن:
بالزاک در سال ۱۷۹۹ در تورین، استان فراوانی و وطن طربناک رابله متولد شد. در ژوئن ۱۷۹۹ ( و این تاریخ ارزش تکرار دارد ) ، ناپلئون که دنیای ناراحت از اعمال او هنوز بناپارت خطابش میکرد، نیمه فاتح و نیمه فراری از مصر به وطن بازگشته بود. او که در زیر آسمان بیگانه و در کنار شاهدانی سنگی چون اهرام ثلاثه شمشیر زده بود، دیگر برای به پایان بردن کاری که با شکوه آغاز کرده بود، بسیار خسته مینمود. او سوار بر قایقی کوچک به زحمت از کمین کشتیهای جنگی نلسون گریخت و چند روز پس از ورودش گروهی از افراد وفادار را به دور خود جمع کرد، مجلس ملی مخالف را منحل کرد و مقتدرانه و سریع حکومت فرانسه را به دست گرفت.
۱۷۹۹، سال تولد بالزاک، مصادف است با آغاز این امپراتوری. قرن جدیدْ دیگر کسی را به نام ژنرال کوچک و ماجراجوی اهل کرس نمیشناسد و تنها نام ناپلئون، قیصر فرانسه بر سر زبانهاست. با گذشت ده پانزده سال ــ سالهای نوجوانی بالزاک ــ دستهای قدرت طلب او نیمی از اروپا را دربر میگیرد، درحالی که رویاهای جاه طلبانهاش همچون باز بالهای خود را از شرق تا غرب روی تمام دنیا میگستراند. برای آدمی چون بالزاک که همه چیز را به دقت تجربه میکند نباید مطابقت نخستین شانزده سال زندگیاش یا شاید خیالانگیزترین دوران تاریخی جهان، یعنی با سالهای حکومت امپراتوری بیاهمیت باشد. پس آیا به راستی تجربه کردن و انتخاب، نخستین دو روی یک سکه نیست؟
تجربه این که فردی از جزیرهای واقع در مدیترانه آبی به پاریس بیاید، بدون دوست و یاور، بیشهرت و اعتبار، قدرت لجام گسیخته را به دست گیرد و به اطاعت وادارد و تنها و غریب با دست خالی پاریس، فرانسه و بعد تمامی دنیا را فتح کند، الزاما باید نمونهوار باشد. این رفتار ماجراجویانه نه از صفحات تاریخ جهان و از لابهلای افسانهها و داستانهای شگفت و باورنکردنی، بلکه به صورت خونین و با تمامی احساسات سیراب نشده و پُرشور در زندگی فردی او نفوذ میکند و دنیای درونش را که هنوز بکر و دست نخورده است با هزاران حقیقت به یادماندنی تسخیر میکند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.